او در سال ۶۸۵ م طی دومین جنگ داخلی میان مسلمانان موسوم به فتنه دوم شورشی را علیه خلافت اموی و نیز عبدالله بن زبیر آغاز کرد و بر بیشتر نواحی عراق چیره شد و توانست به مدت هجده ماه بر آن فرمانروایی کند.
مختار در مدینه بزرگ شد و در سیزده سالگی به همراه پدرش در نبرد پل شرکت کرد که در روحیات او تأثیر نهاد. با مرگ پدرش در آن نبرد، سرپرستی او به عمویش، سعد بن مسعود ثقفی، سپرده شد.
مختار پس از فتح عراق به دست مسلمانان به نزد عمویش، سعد بن مسعود ثقفی، رفت و در نزد او بهسر میبرد. پس از به خلافت رسیدن علی، سعد به حکومت مدائن منصوب شد و در آنجا مختار به پستهای کوچکی در حکومت علی دست یافت.
مختار همراه با عمویش تا هنگام کشته شدن حضرت علی در مدائن بهسر برد. با کشته شدن علی بن ابیطالب، حسن بن علی حکومت سعد را ابقا کرد و مختار برای مدتی به بصره رفت.
هنگامی که امام حسن (ع) مشغول بسیج نیروهایش برای جنگ با معاویه بود، در نزدیکی مدائن بدست یکی از خوارج زخمی شد و به خانهٔ عموی مختار برده شد.
بنابر برخی گزارشها در آنجا مختار به عمویش پیشنهاد داد تا امام حسن را به معاویه تسلیم کنند تا بتوانند حمایت سیاسی معاویه را برای خود کسب کنند که این پیشنهاد با مخالفت عمویش مواجه شد.
به روایت دیگر، مختار در هنگام زخمی شدن حسن بن علی در پی سوءقصد به او در نزد عمویش حضور داشت و به درمان حسن (ع) پرداخت.
پس از صلح امام حسن و معاویه، مغیرة بن شعبه به فرمانداری کوفه گمارده شد و مختار از عراق به مدینه رفت و به نشست و برخاست با اهل بیت و بهخصوص محمد حنفیه پرداخت.
در مجموع، اطلاعات کمی در مورد سالهای ابتدایی زندگی مختار موجود است و نقش او از سن شصت سالگی به بعد پررنگ میشود.
از دوران کودکی مختار اطلاعات موثقی در دست نیست و بیشتر اطلاعاتی که درباره او موجود است، مربوط به دوران قیام و ماجرای خونخواهی امام حسین (ع) است. بنابر این، از وقایع شخصی او کمتر روایتی نقل شده است.
گفتهاند که مختار در ۱۳ سالگی در واقعه جسر شرکت داشت. وی در این واقعه پدر و برادرانش را از دست داد. با این که او در این هنگام سن کمی داشت در صدد بود تا وارد میدان شود، ولی با ممانعت عمویش سعد بن مسعود مواجه شد
چنانچه در این بخش از دلگرم بازگو شده است هنگامی که سپاه یزید برای محاصره مکه و عبدالله بن زبیر حمله کرد، مختار به کمک عبدالله رفت، اما زمانی که عبدالله ادعای خلافت کرد از او جدا شده و به سوی کوفه حرکت نمود تا مقدمات قیام خود را فراهم کند. (آفرینش و تاریخ/ترجمه، ج ۲، ص:۹۱۰)
در ملاقات نمایندگان شیعیان عراق با محمد حنفیّه و امام سجاد (ع) در حجاز، آنان اظهار داشتند که مختار ما را به خونخواهی شما دعوت کرده است. امام و محمد حنفیّه در پاسخ آنان، اظهار داشتند که ما خواهان این کاریم و بر مردم واجب است او را یاری دهند. (بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۶۵)
در بازگشت سران شیعه از مدینه به کوفه، مختار در جمع آنان اعلام کرد:مرا در جنگ با قاتلان اهل بیت و خونخواهی امام حسین (ع) یاری کنید. (تاریخ طبری، ج ۶، ص ۱۵؛ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۲۱۵)
مختار در روز چهاردهم ربیع الاول سال ۶۶ ه. ق قیام خود را با شعار "یالثارت الحسین" آغاز کرد. (تاریخ ابن خلدون/ترجمه متن، ج ۲، ص:۴۴). شیعیان کوفه نیز همراهی خود را با مختار اعلام کردند.
مختار به همراه یاران خود شمر بن ذی الجوشن، خولی بن یزید، عمر بن سعد را به قتل رساند. در این قیام ابراهیم بن مالک اشتر فرماندهی لشکر مختار را برعهده داشت. ابراهیم بن مالک اشتر فردی بود که عبیدالله بن زیاد را در موصل به قتل رساند. (أسدالغابة، ج ۴، ص:۳۴۷)
مختار سر عبیدالله بن زیاد را نزد امام سجاد (ع) در مدینه فرستاد، حضرت خوشحال شد و فرمود:
خدا جزای خیر به مختار دهد که خونخواهی ما نمود. مصعب بن زبیر در سال ۶۷ هجری با غلبه بر کوفه سر از بدن مختار جدا کرد.
مهمترین دست آورد قیام مختار انتقام از قاتلین امام حسین (ع) بود که در کشتار فجیع کربلا شرکت داشتند. با قیام مختار، شمار زیادی از افراد به بهانه شرکت مستقیم یا غیرمستقیم در نبرد با حسین کشته شدند؛ در حالی که ده هزار نفر از اهالی کوفه نیز به بصره گریختند. او خانهٔ بسیاری از فراریان را ویران کرد. ا ین رویدادها باعث کاهش پشتیبانی اعراب از مختار شد.
مختار ۱۸ ماه در کوفه حکومت کرد و در این دوران با سه گروه مروانیان در شام و آل زبیر در حجاز و اشراف کوفه جنگید و سرانجام در ۱۴ رمضان سال ۶۷ ق در حالی که ۶۷ سال داشت به دست مصعب بن زبیر به شهادت رسید. (أسدالغابة، ج ۴، ص:۳۴۷؛ المعرفة و التاریخ، ج ۳، ص:۳۳۰)
مصعب پسر زبیر دستور داد تا دست مختار را قطع کرده و از دیوار مسجد کوفه آویزان کنند. هنگامی که حجاج بن یوسف بر کوفه مسلط شد، چون هر دو از قبیله ثقیف بودند دستور به دفن آن داد. (الکامل، ج ۴، ص:۲۷۵)
پس از مختار هزاران نفر از طرفداران او که در قصر محاصره شده بودند تسلیم شدند، اما مصعب دستور قتل عام آنها را داد. این جنایت به اندازهای وحشتناک بود که عبدالله بن عمر، با دیدن مصعب گفت:اگر این افراد، گوسفندان پدرت بودند، باز هم نباید این کار را انجام میدادی. (أنساب الأشراف، ج ۶، ص:۴۴۵)
پس از شهادت مختار توسط مصعب بن زبیر، جسد پاک او در دیوار قصر الاماره نزدیک مسجد مدفون شد.
این قبر سالها مخفی بود تا زمانی که آیت الله العظمی سید مهدی بحر العلوم در زمان خود به جستجو و آشنایی با آثار و محرابهای مسجد پرداخت.
او دستور داد تا مسجد کوفه با خاک پاک مدفون شود، زیرا زمین مسجد پائینتر از اراضی دیگر بود، در نتیجه آبهای سطی وارد مسجد میشدند.
با دستور آیت الله بحر العلوم زمین مسجد کوفه که عمق آن مساوی مقام پیامبر وخانه حضرت نوح بود با خاک پاک پرشد تا از آلودگیها در امان نگه داشته شود در جای همان محرابها بر روی خاک محرابهای جدید ساخته شد همانگونه که اکنون هم نمایان است.
در این جستجوها، قبر پنهان شدهای یافته شد که جایگاه آن قبر انتهای راه رو در زیر زمین و به طرف خارج مسجد به سمت قصر الأماره بود و بر آن قبر سنگی یافتند که روی آن نام و لقب مختار نوشته شده بود.
پس از یافتن قبر, (محسن الحاج عبود شلاش) ساخت حرم جدید و بزرگی برای مختار را بر عهده گرفت و آن را به رواق حرم حضرت مسلم از سمت جنوب ملحق کرد. او برای قبر پنجره آهنین قرار داده و درب راهرو که در گوشه مسجد کوفه قرار داشت را مسدود کرد.
لینک مطلب: | http://javaneparsi.ir/News/item/20208 |