با این وجود کارگردانان گاه راههای خلاقانه و هوشمندانهای برای گرفتن بهترین بازی ممکن از بازیگرانشان و آنچه مورد نظر آن هاست را در پیش میگیرند. این تکنیکها گاه ساده و خنده دار و گاه بیرحمانه و دردسرساز است. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ ترفند و تکنیک خلاقانه کارگردانان برجسته برای گرفتن بهترین بازیها از بازیگران فیلم هایشان آشنا کنیم.
۱۰- برایان سینگر در فیلم The Usual Suspects
فیلم The Usual Suspects یکی از هوشمندانهترین تریلرهای دهه ۱۹۹۰ و شاید کل تاریخ سینماست که عامدانه داستان را دچار پیچیدگیهای فراوان کرده و در نهایت نیز همه چیز را مانند آوار بر سر بیننده خراب میکند و در این راه از بازیگران طراز اول و بااستعداد خود نهایت استفاده را میبرد. اما برای کاشتن بذر پارانویا و سردرگمی در سراسر فیلم، برایان سینگر کارگردان فیلم تصمیم گرفت با بازیگران اصلی فیلم که نقش جنایتکاران داستان را ایفا میکردند بازی کند. به گفته کوین اسپیسی، سینگر به کوین پولاک، استفن بالدوین، بنیتسیو دل تورو و گابریل بایرن به صورت جداگانه گفته بود که آنها مغز متفکر این داستان، کیسر سوزی، هستند و در پایان مشخص شده بود که شخصیت وربال کینت با بازی اسپیسی گانگستر ماسک زده واقعی است. این موضوع حتی باعث شد که بایرن با کارگردان درگیر شود، اما این ترفند کارگردان باعث شد بازیگران بهترین بازیهای خود را ارائه دهند.
۹- استیون اسپیلبرگ در فیلم E.T.
استیون اسپیلبرگ بهتر از هر کارگردان دیگری میتواند با کودک بازیگران کار کند و این موضوع را با بازیهای تحسین برانگیز هنری توماس و درو بریمور در نقشهای الیوت و گرتی در شاهکار علمی تخیلی E.T. میتوان متوجه شد. اما اسپیلبرگ برای اینکه نهایت واکنش احساسی بازیگران خردسال فیلم را از آنها بگیرد یک برنامه خاص داشت و آن رویکردی بسیار غیرمعمول نسبت به فیلمبرداری بود. علیرغم هزینه بالایی که این روش فیلمبرداری دارد، اسپیلبرگ به توماس و بریمور اجازه داد تا رابطهای نزدیک و همیشگی با رباتای تی در جریان فیلمبرداریها داشته باشند و این احساس نزدیکی که تا پایان داستان به طور مداوم بیشتر میشد به مخاطب نیز منتقل میگردید. فیلمبرداری بر اساس نظم زمانی به ندرت در دنیای امروزی انجام میشود، اما تجربه E.T. نشان داد که اسپیلبرگ تصمیم درستی گرفته و سکانس پایانی خداحافظی الیوت باای تی موید این مطلب است.
۸- ویلیام فریدکین در فیلم The Exorcist
ویلیام فریدکین همواره به عنوان یک فیلمساز بسیار سختگیر و دقیق شناخته میشد که برای گرفتن بهترین و مطلوبترین بازی ممکن از بازیگرانش دست به هر کاری میزد. در فیلم The Exorcist این کار شامل شلیک تصادفی گلوله مشقی برای ترساندن بازیگران، سیلی زدن به صورت پدر ویلیام اومالی و تکان دادن طناب بسته شده به الن برستین به حدی که دچار جراحت شدید پشت وی شد بود. اما این سبک قدیمی و کلاسیک گرفتن بازی از بازیگران بود و چیز هوشمندانهای در مورد آن وجود ندارد. چیزی که هوشمندانه بود این بود که فریدکین دستور داد اتاق خواب شخصیت ریگان (لیندا بلر) که بیشتر سکانسهای فیلم در آن میگذرد طوری سرد شود که دمای آن به زیر صفر برسد تا بازیگران بتوانند احساس نگرانی و اضطراب واقعی را نشان دهند و از دهانشان بخار خارج شود. بلر بعدها فاش کرد که این رویه باعث شده برای همیشه از هوای سرد متنفر باشد.
۷- آلفرد هیچکاک در فیلم Rebecca
همانند ویلیام فریدکین، آلفرد هیچکاک نیز باور داشت که «بازیگران را باید مانند احشام کتک زد» و افسانه جهنم کردن فضای فیلمبرداری برای بازیگران زن فیلم هایش، همانند کاری که با تیپی هدرن در فیلم The Birds کرد، در سینما زبانزد شود. اما دو دهه قبل از این فیلم، هیچکاک رویهای کمتر ترسناک را برای گرفتن بهترین بازی از جوآن فونتین در تریلر کلاسیک Rebecca در سال ۱۹۴۰ به کار گرفت. او در این فیلم نقش زن عصبی و بی تجربه ماکسیم دو وینتر را بازی میکرد و برای اطمینان از اینکه وی بتواند به خوبی نقش یک شخصیت پارانویای مضطرب را بازی کند، هیچکاک به او گفته بود که هیچ یک از عوامل تولید از او خوششان نمیآید.
۶- ریدلی اسکات در Alien
فیلم علمی تخیلی Alien که شاهکار ریدلی اسکات به شمار میآید پر از صحنههای فراموش نشدنی و نمادین است، اما هیچ یکی به ترسناکی آشنایی مخاطبان و شخصیتهای داستان با موجود فرازمینی نیست که از سینه شخصیت کین (جان هرت) بیرون پریده و محو میشود در حالی که شخصیتهای دیگر در ترس و وحشت فرو رفته اند. در این سکانس، اسکات تصمیم گرفت به بازیگران در مورد اتفاقی که قرار است رخ دهد چیزی نگوید. آنها میدانستند که موجود بیگانه خود را نشان میدهد، اما جزییات آن، به ویژه بیرون پریدن خون از سینه شخصیت کین، به هیچ عنوان در سناریو ذکر نشده و به اطلاع بازیگران نرسیده بود. همین موضوع باعث شد که بازیگران در این سکانس واکنشی بسیار واقعی از وحشت زدگی داشته باشند، به ویژه واکنش ورونیکا کارترایت که کاملاً واقعی بود و بر تنش و ترسناکی سکانس افزود.
۵- استنلی کوبریک در Dr. Strangelove
استنلی کوبریک فیلمساز برجسته دیگری است که به خاطر دیدگاه دیکتاتوری خود در هنگام فیلمبرداری و شکنجه باورنکردنی شلی دووال در فیلم The Shining که به فروپاشی اعصاب او منتهی شد مشهور است. در فیلم Dr. Strangelove، اما کوبریک یک شطرنج چهار بعدی را با بازیگران خود راه انداخته بود -و گاهی اوقات بین برداشتها به شکل واقعی با آنها شطرنج بازی میکرد- و به اسلیم پیکنز که در این فیلم نقش سرگرد کونگ را بازی میکند نگفته بود که این فیلم در واقع یک هجویه است تا بدین ترتیب یک بازی واقعی و خشن از او بگیرد. اما تاکتیک هوشمندانه کوبریک در این فیلم شیوه بازی گرفتن از جرج اس اسکات است که در این فیلم نقش فراموش نشدنی ژنرال باک تورگیدسون را بازی میکند. اسکات میخواسته بود نقش این شخصیت را بدون بزرگنمایی بازی کند، اما کوبریک که دریافت نمیتواند او را متقاعد کند، از اسکات خواست پیش از هر برداشت به عنوان دست گرمی نقشی بزرگنمایی شده از این شخصیت را بازی کند، اما در پایان فیلم سکانسهای واقعی را دور انداخته و از همین دست گرمیها برای تدوین نهایی استفاده کرد.
۴- بنت میلر در Foxcatcher
درام Foxcatcher از بنت میلر که نامزد دریافت جایزه اسکار نیز شد به خاطر بازی بسیار متفاوت استیو کارل در نقش یک میلیاردر بیرحم و قاتل به نام جان دو پونت شناخته میشود؛ و به منظور کمک به کارل برای رسیدن به پلیدی شیطانی مورد نیاز این نقش و البته نامزدی اسکار، میلر یک تاکتیک بسیار هوشمندانه و خاص را در نظر گرفت. به گفته خودش، او به کارل چنین گفته بود: «بدترین چیز را در مورد خودت روی کاغذ بنویس، چیزی که به هیچ کسی نمیگویی، حتی به زنت- و آن را در جیب شلوار ورزشی ات بگذار. بگذار همانجا باشد و مطمئن باش که همانجا باقی میماند. من سعی میکنم آن را بدزدم». با توجه به شخصیت بسیار ترسناکی که کارل در سراسر این فیلم از خود ارائه میدهد، این یک تکنیک هوشمندانه بوده که به کارل کمک کرد به آن ذهنیت که باید میداشت برسد.
۳- درک چیانفرانس در Blue Valentine
Blue Valentine عموماً به عنوان یکی از تکان دهندهترین و ناراحت کنندهترین فیلمها در مورد روابط عاشقانه شناخته میشود که ویرانی روحی و روانی واقعی دو شخصیت اصلی بعد از جدایی باعث آن شده است. بازیهای رایان گاسلینگ و به ویژه میشل ویلیامز در سراسر جهان توسط منتقدان مورد ستایش قرار گرفت و ویلیامز به خاطر آن نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر زن شد. بخش زیادی از این موفقیت ناشی از توصیه درک چیانفرانس کارگردان و نویسنده فیلم است که از این دو خواسته بود قبل و در طی فیلمبرداریها رابطه عاطفی نزدیکی با هم داشته باشند. این به معنای چندین قرار شبانه در داخل شهر یا ناهار خوردن با هم نبود بلکه گاسلینگ و ویلیامز یک خانه اجاره کرده و وسایل خودشان را به آن منتقل کردند، با توجه به بودجه خود هر یک اقلام و اثاثیه برای آن خانه خریده، فیلمهای خانوادگی ساخته، با دخترشان در فیلم عکس میگرفتند و حتی با هم بحث و جدل میکردند.
۲- دانیل میریک و ادواردو سانچز در The Blair Witch Project
خوشتان بیاید یا نیاید، فیلم The Blair Witch Project بیش از هر چیزی موفقیت خود را مرهون بازیهای کاملاً باورپذیر سه شخصیت اصلی خود است که در آن نقش سه دانشجوی فیلمسازی را بازی میکنند که در جنگل گم شده و دچار وحشت میشوند. گفته میشود که فیلمبرداری این فیلم تنها در هشت روز انجام شد، اما کارگردانان فیلم به طور دائم با بازیگران بازی میکردند تا بهترین بازی را از آنها بگیرند. برای مثال، بسیاری از شهروندان بورکیتسوایل که در ابتدای فیلم با آنها مصاحبه میشود در واقع بازیگر هستند در شرایطی که سه بازیگر اصلی فیلم از این موضوع اطلاع نداشتند.
اما برای فیلمبرداری واقعی در جنگلهای انبوه مریلند، تنها اشاراتی مبهم در مورد محلی که قرار بود بروند به بازیگران شده و از جی پی اس برای پیدا کردن نشانهها و سرنخها استفاده شده بود. این نشانهها در مورد هر بازیگر متفاوت بوده و به آنها اجازه میداد بازیهای واقعی و فی البداهه داشته باشند. همچنین از هر بازیگر خواسته شده بود دستورالعملهای دریافتی را در اختیار بازیگران دیگر قرار ندهد. در ادامه نیز کارگردانان در طول شب، بازیگران را در چادرهایشان با پخش صدای گریه کودکان و دزدیدن غذاهایشان میترساندند؛ و برای پایان نیز آنها فیملبرداری را در شب هالووین به پایان رساندند و بعد از بیرون آمدن بازیگران از دل جنگل با لباسهای ترسناک هالووین به سراغ آنها رفتند.
۱- ورنر هرتسوگ در Aguirre, The Wrath Of God
داستانهای مربوط به فیلمبرداری فیلم Aguirre, The Wrath Of God، درام تاریخی ورنر هرتسوگ در سال ۱۹۷۲ پر از افسانه است، به ویژه درگیریهای بین کارگردان و کلاوس کینسکی که بازیگری بسیار بداخلاق و تندمزاج بود. در حالی که هرتسوگ میخواست کینسکی این نقش را با آرامش بازی کند تا نمود اعتماد این شخصیت به جهاد و مصائبش باشد، کینسکی اصرار داشت که شخصیت لوپ دو آگیره را تا سر حد ممکن بزرگنمایی کند. بعد از آنکه کارگردان نتوانست وی را متقاعد کند، آنقدر به کینسکی بد و بیراه میگفت تا او را عصبانی کرده و به سرحد جنون میرساند. او در ادامه فرآیند آرام شدن او را فیلمبرداری میکرد و بدین ترتیب از پرانرژی شدن کینسکی خسته شده از داد و فریاد جلوگیری میکرد. این در حالی است که درگیری این دو تا جایی بالا گرفت که هرتسوگ بازیگر همیشگی فیلم هایش را تهدید کرده بود اگر بخواهد دست از بازی بکشد اول او را کشته و سپس به زندگی خود پایان خواهد داد.
لینک مطلب: | http://javaneparsi.ir/News/item/20932 |