printlogo


هر روز با یک شهید؛
فداکاری‌ها و شهادت‌ها، احساسات انقلابی را جان تازه می‌بخشید
کد خبر: 45408
ارزش‌ها تغییر کرد و مردم واقعاً نشان دادند که چه فداکارند، چه خون‌ها ریخته شد، آن زمان بود که آن احساس درون من جان تازه‌ای برای رشد و نمو پیدا کرد که در هر کسی وجود دارد.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا، سید مهدی طاهری یکم اسفندماه ۱۳۴۱ به دنیا آمد؛ وی با دیپلم ریاضی به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شتافت. 
سرانجام پس از چندی مجاهدت در تاریخ پنجم آذرماه ۱۳۶۰، در منطقه عملیاتی سوسنگرد به درجه والای شهادت نائل آمد.
در ادامه وصیت‌نامه این شهید والامقام را می‌خوانید.
و اذ یریکموهم اذالتقیم فی اعینکم قلیلاً و یقللکم فی اعینهم لیقضی الله امرا کان منقولاً و الی الله ترجع الامور   انفال آیه 44
ای کسانی که ایمان آورده‌اید هرگاه با قومی از دشمن روبرو و پایداری کنید و خدا را پیوسته یاد آرید که پیروزمندانه فاتح گردید.
سلامی را با شکر به درگاه خدا نثار عزیزانم می‌کنم که به من فرصت نوشتن این چند سطر را عطا کرد تا بتوانم یادآوری  از آنچه در این چند صباح عمرم بر من گذشت بازگو کرده، شاید کمکی به در راه ماندگی چون خودکرده باشم.
واقعاً انسان گاهی اوقات حرف‌هایی برای گفتن دارد؛ اما نمی‌داند از کجا شروع کند که درست کرده باشد به هر جهت دوران کودکی را مانند کودکان دیگر با فراز و نشیب‌های آن گذراندم و در همان دوران بود که شمع‌هایی از درد و رنج و فقرا را به چشم دیدم.
آن لحظه‌ای که مادرم به دنبال خانه می‌گشت و همیشه هنگام بازگشت در چشمان مادرم اشک بود و یا آن هنگام که پدرم حساب قرض‌هایش را که می‌کرد دیگر از حقوقش چیزی برای خرج باقی نمی‌ماند؛ ولی آیا اینها واقعاً دردی عظیم بود؟ خیر زیرا وقتی در خیابان می‌آمدم می‌دیدم که بچه‌ها و پدرهایی هستند که وضعشان از من و پدرم نیز بدتر است.
آنان بود که دوران کودکی را پشت سر گذاشته و پا به عرضه نوجوانی گذاشتم و لیکن در این دوران در اثر رشد جسمانی و عقلانی، در خور احساس استقلال و خود را دارای شخصیتی منفک حس می‌کردم.
همیشه می‌خواستم کاری را بکنم که فکر می‌کردم آن کار به من شخصیتی می‌بخشد و این بسیار فکر خطایی بود؛ زیرا فکر ناقص انسان اغلب کارهایی را در مصلحت خود می‌بیند که به خیر او نیست و هر تباهی در آن امیدی نیست، اما بااین‌وجود از همان آغاز احساس ضعیفی در من وجود داشت که من را از کارهای ناشایست منع می‌کرد؛
اما زمانه، زمانه پهلوی‌ها بود و دزدها و مفسدین و امکان رشد صحیح جوان‌ها بسیار کم که ناگهان جرقه‌ای در میان مردم، مردمی که هنوز هم ما درک نکرده‌ایم.
مردمی که اجر خدا را از خدا می‌خواهند و رضایت او را طالب‌اند و خاکسترهای روی آتش‌دل مردم آتشی که اسلام و نقصان توسط رژیم و همچنین گروه‌های مبارز مسلمان در دل مردم ایجاد کرده بود، کنار زد؛ خداوند نیز خشنود از قیام مردم که به یاری قرآن و اسلام برخاسته بود، دست قدرتمند بودند؛ دست قدرتمندش را بر کاخ یزیدیان کوفت و بدین‌سان رژیم سرنگون شد.
ارزش‌ها تغییر کرد و مردم واقعاً نشان دادند که چه فداکارند، چه خون‌ها ریخته شد، آن زمان بود که آن احساس درون من جان تازه‌ای برای رشد و نمو پیدا کرد که در هر کسی وجود دارد.
ولایت 
رهبر عزیز و حامی تمامی مستضعفین و به حق امام خمینی با رهبری پیامبرگونه‌اش مردم را هدایت کرده و فرمان انقلاب را محکم در دست گرفته بود.
رهبری که به قدرت و یاری خدا بدون تعریف می‌گویم: در آن زمان من نیز عاشقانه رهبرم را دوست داشتم، البته این موجب آن نشود که فکر کنید اکنون او را دوست ندارم؛ بلکه در این اواخر بیشتر او را شناخته بودم و عاشقانه‌تر سخن دلنوازش را به گوش جان می‌شنیدم؛
 از خداوند بزرگ سلامت و پیروزی برای این مرد بزرگ که ناجی اسلام و یار مستضعفین تا ظهور حضرت مهدی «عج» هست، خواهانم باری در آن زمان همیشه سعی داشتم از کسانی که با انقلاب و رهبرم مخالفت می‌کنند دوری کرده و یا با صحبت با آن‌ها راهی را برای هدایت آن‌ها بگشایم ولیکن به این دلیل که خود در زمینه‌های دیگر هدایت کامل نشده است.
فعالیت‌های انقلابی جوانان
بالاخره فعالیت‌های جوانان انقلاب تشکیل بیشتری پیدا کرد و با تشکیل انجمن‌های اسلامی و ایراد سخنرانی و افشاگری‌های سازنده و بازگوکردن سخنان کوبنده امام علیه شیاطین زمین و مخالفان و رسول احساس درونی در من قوت گرفت و من را مشتاق به جداکردن و از شخصیت کاذب قبلی می‌کرد و راه خداپرستی که راه صحیح زندگی‌کردن است را به من نشان داد که البته این سخن عالمانه و دلپذیر قرآن است که «هر نیکی که به تو می‌رسد از جانب خداست و هر بدی که به تو می‌رسد از جانب نفس توست» سوره نساء آیه ۷۸
که این نشان‌دهنده لطف خداوند که هیچ‌گاه از او غافل نشوی که تو قدمی در راه خدا برداری خداوند چندین قدم به‌سوی تو برداشته و تو را راه‌به‌راه راست هدایت می‌کند؛ کافی است که تو یکبار بر روی هوست پا بگذاری.
خداوند لذتی از این کار به تو می‌دهد که از انجام آن هوس نمی‌بردی.
نقش پدر و مادر
در این جا ذکر این نکته ضروری است که من هیچگاه نمی‌توانم نقش پدر و مادرم در راه تربیت خودم نادیده انگارم.
چه روزها که با مادرم می‌نشستیم؛ او از تجارب زندگی و خاطرات تلخش برایم می‌گفت و از زندگی پدربزرگم تعریف می‌کرد و من در مقابل خدماتی که این دو انسان گرامی برای من انجام داده‌اند بسیار شرمنده و خاضع و کوچک‌تر از آن هستم که از آن‌ها تشکر کنم، بلکه اجر آن‌ها با خداوند بزرگ و صاحب این جهان عظیم است و از خداوند توانا آمرزش آن‌ها را خواهانم.
تا آخرین لحظات به یاد آن‌ها خواهم بود و به یاد تمامی پدر و مادرهایی که در انتظار فرزندان خود هستند پدر و مادر عزیزم دلم می‌خواست می‌فهمیدید که چقدر من دوستتان دارم و از شما می‌خواهم که در حق من، این لطف را روا دارید که از آزار و اذیت‌هایی که در حقتان کرده‌ام درگذرید؛ اگر شما نگذرید خداوند، هرگز نخواهد گذشت.
برادران و خواهران عزیزم!
زندگی‌ام را شیرین کردید و همیشه در زندگی برای من یار و یاوری از خدا بوده‌اید، امیدوارم باز همیار و یاور درماندگان و ضعیفان باشید.
پدر و مادرم را هیچگاه تنها نگذارید و الگویی برای خواهر کوچکم باشید که چون جان شیرین دوستش دارم.
برادر عزیز و گرامی‌ام ناصر، می‌دانم که برای من الگویی از یک انسان بود که به نظر من هر لحظه بیشتر به‌سوی خدا می‌رود و باز هم امیدوارم که همیشه این چنین باشد و هیچگاه ظواهر دنیا بر او غلبه نکند و خدا را هم همیشه به یاد داشته باشد که همانا رستگاری انسان در این است که خدایش را همیشه در هر کاری در نظر بگیرد و رضایت او را بر رضایت مخلوق ترجیح دهد.
از خداوند هدایت تمامی جوانان را خواستارم.
اکنون چند تقاضا دارم  که برای من در حدود دویست نماز صبح بخوانید و همچنین ۲۰ نماز ظهر و عصر و ۱۰ نماز مغرب و عشاء از این که زحمت این کار را می‌کشید و تحمل مخارج می‌کنید تشکر می‌کنم و اجرتان را به خدا می‌سپارم.
من پنج کتاب توفیقات را از آقای محمدصادق نجفی گرفته‌ام که دو تای آنها نزد یکی از برادرانم به نام محمد یزدی است که به احمد سامانی بگویید که آن‌ها را از این شخصی بگیرد و بعدازاین که آنها را برایتان آورد پنج تا کتاب را با هم تحویل او دهید؛ اسامی این کتاب‌های توفیقات «فیزیک - شیمی آلی و معدنی - ریاضیات جدید - هندسه» به کسی بدهکاری ندارم.
تا آن جا که خاطرم هست؛ ولی هر کسی آمد و گفت که از من چیزی می‌خواهد به او بدهید و لباس‌ها و چیزهای دیگرم را به هر کسی که مستحق تشخیص دادید بدهید.
طلب حلالیت از اقوام
در پایان از تمامی اقوام و دوستان و به‌خصوص پدر و مادرم و برادران و خواهرانم خداحافظی کرده و از خداوند تقاضای آمرزش گناهانم را دارم که اگر خداوند مرا نیامرزد در آن دنیا سرشکسته و گناهکار خواهم بود.
از خداوند می‌خواهم که اسلام و مسلمین را از شر شیاطین حفظ کرده و انقلاب اسلامی ایران را تداوم بخشد که انقلاب اسلامی نقطه امید مستضعفین جهان است و خداوند عمر امام عزیز و گرامی‌مان را زیاد بگرداند که خدا گواه و شاهد هست که مطیع و فرمان‌بردار او بوده‌ام. 




انتهای پیام/


لینک مطلب: http://javaneparsi.ir/News/item/45408