در ادامه چکیدهای از سابقه مبارزاتی شهید را میخوانید:
شهید محمدعلی خوشلهجه در خانواده مذهبی و نسبتاً متوسط در شهر قم به دنیا آمد و از کودکی ریشه ایمان در دلش به وجود آمد. بهتدریج وارد مدرسه شد و تا کلاس سوم راهنمایی به تحصیل پرداخت و بعد از فراغت از تحصیل در کار کمک پدرش میکرد و سرانجام در حوزه انقلاب، در کلیه تظاهرات شرکت کرد.
از همان ابتدا مرگ بر شاه، را بر پشتبام شعار میداد. با پیروزی انقلاب و شروع جنگ تحمیلی، دوره سربازی را میگذراند که در اصفهان، سرباز بود. سرانجام وارد جبهه رقابیه شد و در اثر عبور از روی مین به درجه رفیع شهادت نایل آمد که حدود ۱۳ روز نتوانستند جسد پاک ایشان را پیدا کنند و بعد ایشان را در گلزار شهدا قم شیخان به خاک سپردند.
خصوصیات اخلاقی شهید
اخلاق بسیار شایستهای داشت، بهطوری که یاور مادر بود و میگفت: مادر شما بنشین و من خدمت شما را بکنم. گاهی اوقات حتی برای کمک به مادر حتی غذا هم میپخت. وقتی برای نماز صدایش میکردیم، با تمام وجود از جا میپرید و به نماز میپرداخت، بهطوری که دیگر فرزندان من به یک طرف و این یکی هم از نظر ایمان به یک طرف.
خصوصیات روحی و اخلاقی شهید در محل کار
اخلاق او خیلی خوب و روحیه او خیلی قوی بود. بیشتر اوقات او میگفت: ناراحت نباشید، درست میشود. در محل کار هم خیلی فعالیت میکرد که کار او خوب باشد.
میزان آشنائی شهید با حضرت امام خمینی و اهداف
میزان آشنایی شهید با آقای خمینی خیلی زیاد بود و هر وقت در هر کجا که نوار از آقا چه از نجف و چه از پاریس میرسید گوش میداد و برنامه آقا را الگو برای خود قرار داده بود و همیشه میگفت: هر چه آقا بگوید، باید همان بشود و میزان علاقه به آقا آنقدر بود که خدا شاهد است که بارها میگفت: خدا کند که هزاران مثل من کشته شویم و آقا مثل آفتاب بر سر همه مسلمانان و فقرا و مستمندان جهان زنده باشند، تا حکومت و حضرت مهدی (عج).
اخلاق شهید خیلی خوب بود و با مردم با مهربانی رفتار میکرد و در خانه خیلی خوب بود، همه و همیشه افراد خانه و محل از رفتار و اخلاق او راضی بودند.
روحیات و رفتار شهید قبل از شهادت
شهید خوشلهجه همیشه میگفت که من از سربازی که بیایم این پوتینها رو از پایم در نمیآورم و میخواهم بروم و پاسدار شوم. آخرین دیدار ۱۰ اسفندماه ۱۳۶۰ بود که از اصفهان به قم بازگشت و گفت: من میروم جبهه که تمامی کفر و تمامی ایمان مقابل هم ایستادهاند و من میروم که رفت و در تاریخ ۲ فروردینماه ۱۳۶۱ در جبهه رقابیه به لقاءالله پیوست.
از زمانی که محمدعلی شهید شد، همه بچههای کوچک و بزرگ، برای بسیج و نامنویسی برای جبههها، آمادگی پیدا کردهاند.
خصوصیات دوران کودکی و نوجوانی شهید
در دوران کودکی، مریضی بسیار سختی کشید و در سن ده دوازدهسالگی مدرسه میرفت و در آن موقع مدام میگفت: این خارجیها در ایران چهکار میکنند؟ چه چیزهایی از ما میخواهند؟ درحالیکه ما این همه فقیر و بیچاره داریم و اینها اینجا دارند مال ما را ما این فقرا و مستمندان را میبرند. اینها نباید در ایران باشند، اینها باید بروند. اگر من در جای دولت مردان بودم، همه این خارجیها را از ایران بیرون میکردم و بجای آنها از همین افراد ایرانی استفاده میکردم و خودشان کار یاد بگیرند و حقوق کمتری بگیرند و ما محتاج دیگران نباشیم.
در دوران انقلاب هم یکی از افراد شعارگو بود، درحالیکه یک دفترچه از اول سال ۵۷ که مردم شعار میدادند، شعارنوشته و همهاش موجود است و خودش هم بسیار انقلابی بود. در خیابان چهار مردان و شب و روز بچهها را جمع میکرد و پشتبام به پشتبام پیش میرفتند و سنگ و آجر به کماندوها، پرتاب میکردند.
از کلاس اول تا ششم در دبستان علی، سعدی بوده و درس و مشق او همیشه خوب بود و هیچ وقت نمره تک رقمی نیاورد و همیشه پیش از آن که معلم، مدرسه درس و مشق میگفت، او مینوشت و میخواند، در حالیکه پدر و مادر از پول دفتر عاجز مانده بودند. اخلاق محمدعلی همیشه یک جور بود. خیلی متین و خوشرفتار و خوشاخلاق بود و با همه سلامعلیک میکرد و همه مردم او را میشناختند و او را دوست خود میدانستند.
فعالیت سیاسی و مذهبی شهید در دوران قبل یا بعد از انقلاب
در دوران بعد از انقلاب همیشه ذکرش این بود که فقط امام خمینی را باید یاری کرد؛ چون این مرد، امام زمان ما و امام حسین ماست، اگر کسی تمرد از حرف ایشان کند، انگار امام زمان را قبول ندارد.
شرحی در مورد آخرین دیدار شهید با خانواده:
یک کتاب کوچک دعای کمیل خریده بود، نشست و دعای کمیل خواند و گفتم: ۳ اشتباه داری؛ گفت: انشاءالله هفته آینده این سه غلط را هم ندارم و آخرین بار او را تا وسط کوچه بدرقه کردم، سپس مرا قسم داد که برگردم و به منزل برگشتم.
یک سال و نیم خدمت کرد؛ طی آن شهید گشت و حدود ۱۳ روز بعد از شهادت نتوانستند جنازه را به دست آورند. او در روز ۲ فروردین که روی مین رفت، روز ۱۴ عید ما جسد را به دست آوردیم.
یکی از همرزمهای شهید میگوید: سومین نفری بود که به عنوان داوطلب روی مین رفت و گفت: اگر من شهید شدم به مادرم پیغام برسانید که هر خدمتی داری نسبت به من به پدر و دو برادرم کن.
لینک مطلب: | http://javaneparsi.ir/News/item/50429 |