printlogo


روایتی از دیدار خانواده شهیدان کرباسی و عواضه با رهبر انقلاب
کد خبر: 51085
ظهر امروز سه‌شنبه دوم آبان‌ماه، خانوادهٔ شهید معصومه کرباسی و همسر لبنانی ایشان با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «قم فردا» ظهر امروز سه‌شنبه دوم آبان‌ماه، خانوادهٔ شهید معصومه کرباسی و همسر لبنانی ایشان با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند. شنبه ۲۸ مهرماه بود که در حمله هوایی رژیم صهیونیستی به بیروت، دکتر رضا عواضه و همسر ایرانی او، معصومه کرباسی به شهادت رسیدند. از این زوج شهید پنج فرزند به‌یادگارمانده است. آنچه می‌خوانید بخشی از روایت این دیدار است که متن کامل آن به‌زودی در بخش «ریحانه» رسانه KHAMENEI.IR منتشر خواهد شد: رضا و معصومه هم دوست داشتند در این دیدار باشند... البته هستند! «مادرم مهندس کامپیوتر بود و پدرم دکترای این رشته را داشت. ضمناً پدر و مادرم علاقه خاصی به هم داشتند، آقا! حتی لحظهٔ شهادت هم دستشون توی دست هم بود!» این جمله را مهدی هفده‌ساله درحالی‌که در نزدیک‌ترین فاصله با آقا ایستاده می‌گوید. مهتدی چهارده‌ساله و زهرای ده‌ساله و محمد هشت‌ساله کنارش ایستاده‌اند. فاطمه سه‌ساله هم بغل مهتدی است. همه‌شان فرزندان شهید معصومه کرباسی و شهید رضا عواضه‌اند که چند روز پیش توسط پهپاد رژیم اسرائیل به شهادت رسیدند. چطوری‌اش را مهدی برای حضرت آقا تعریف می‌کند: «پهپاد اسرائیلی در منطقه جونه آنها را شناسایی کرد و سه تا راکت به سمت ماشین آنها شلیک کرد که اصابت نکرد. پدرم زدند کنار. از ماشین پیاده شدند. دست مادرم را هم گرفتند و از ماشین پیاده کردند؛ ولی پهپاد اونا رو دنبال کرد و الحمدلله، شکر خدا اونا رو شهید کردند!»
مفاهیم عمیقی را که می‌گوید، شاید خیلی از هم سن و سال‌هایش نتوانند درک کنند: «لا یکلف الله نفسا الا وسعها... آقاجان! قطعاً اگه خدا این توانمندی رو در ما نمی‌دید، ما رو به این امتحان بزرگ مبتلا نمی‌کرد.»آقا تأیید و اضافه می‌کنند که «اجر هم می‌دهد». مهدی به‌جای چفیه و انگشتر از آقا می‌خواهد که برای همه رزمنده‌های لبنان دعا کند.... آقا سراغ پدر شهید رضا عواضه را می‌گیرند. مادرش به فارسی می‌گوید:‌ «ایشون جراح قلب هستند و توی این شرایط جنگ در لبنان به حضورشون خیلی نیاز بود و نیومدند.»خود مادرش ۴۷ سال پیش در ایران پزشکی خوانده و حالا استاد فارسی دانشگاهی در لبنان است. حرف دیگری نمی‌زند. ولی من از دلش خبر دارم! قبل از دیدار وقتی از او پرسیدم تا حالا آقا را از نزدیک دیده‌اید یا نه، گفت: «یکی از آرزوهایم بوده ولی بیشتر از من، رضا و معصومه دوست داشتند ایشان را ببینند. الان می‌گویم کاش خودشان اینجا بودند.» مکثی می‌کند و می‌گوید:‌ «البته هستند!»...




انتهای خبر /

 
لینک مطلب: http://javaneparsi.ir/News/item/51085