قم فردا گزارش می دهد
افول آمریکا و تضعیف غرب در برابر شرق
«سیاستهای متناقض»، «خروج از پیمانهای بینالمللی»، «بدعهدی و ایجاد تخاصم با کشورهای همپیمان»، همهوهمه نشاندهندة آن است که آفتاب ابرقدرتی ارباب اسلحه یعنی ایالات متحدة آمریکا به سر آمده است.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا، ایالات متحده آمریکا در برهه ای حساسی از تاریخ خود قرار دارد، مقطع حساسی که از زوایای مختلف میتوان به آن اشاره کرد و آن را بررسی کرد.
آمریکا در زمینه های سیاسی و اقتصادی در عرصه بینالملل نهتنها وجاهت خود را ازدستداده است بلکه روزبهروز از قدرت این کشور کاسته میشود.
در زمینه اقتصادی این کشور با رشد روزافزون چین روبرو شده است، رشدی که بر اساس دادههای کارشناسان این حوزه بهسرعت در حال پیشی گرفتن از آمریکا است و در آیندهای نزدیک این کشور را پشت سر خواهد گذاشت.
از سوی دیگر در زمینهای سیاست بینالملل نیز این کشور دیگر آن سلطهای قبلی خود را ندارد بهطوریکه در مهمترین تصمیمات جهانی بهخصوص در منطقه خاورمیانه این جمهوری اسلامی ایران است که حرف اول را میزند و علاوه بر این در عرصه بینالملل نیز چین، روسیه و ایران وزنه قدرتمندتری را تشکیل دادهاند.
افول آمریکا و تضعیف غرب
«سیاستهای متناقض»، «خروج از پیمانهای بینالمللی»، «بدعهدی و ایجاد تخاصم با کشورهای همپیمان»، همهوهمه نشاندهندة آن است که آفتاب ابرقدرتی ارباب اسلحه یعنی ایالات متحدة آمریکا به سر آمده است. متفکران و صاحبنظران که روزی جهان را بدون آمریکای ابرقدرت متصور نبودند، اکنون به جهان پساآمریکا نظر دارند؛ جهانی با هندسة قدرتی بر مبنای علم و اقتصاد که دیگر خبری از فشنگ و باروت در آن نیست تا مظهر ابرقدرت بودن، گسترش جنگ و تجاوز به کشورها بشود. امروز «افول آمریکا»، داستان تخیلی بعد از جنگ جهانی دوم، رفتهرفته برای اندیشمندان غربی واقعیتی نمایان مییابد.
واشنگتن نهتنها رقبای دیرین خود مانند روسیه و چین را با تهدیدهای تجاری، سیاسی و حتی نظامی به چالش میکشد، بلکه متحدان خود را نیز میآزارد.
اتحادیة اروپا چندی است در یک سردرگمی سیاسی به سر میبرد؛ محور بروکسل از یکسو تلاش میکند به ارزشهای لیبرالیسم و آمریکا وفادار بماند و از سوی دیگر شاهد زاویهدار شدن مواضع واشنگتن نسبت به خود است. اینک متحدان سنتی آمریکا مانند فرانسه و آلمان از تشکیل ارتش مستقل اروپا سخن میگویند.
امانوئل مکرون رئیسجمهوری فرانسه در اظهارات بیسابقهای از اینکه اروپا ارتش مستقلی ندارد تا در برابر آمریکا از خود دفاع کند، ابراز تأسف میکند. هند و پاکستان با اشتیاق به پیمانهای جدیدی مانند شانگهای میپیوندند.
اندیشمندان و کارشناسان چه میگویند؟
چامسکی معتقد است آمریکا با آنکه یک دموکراسی است، اما به «کشور سرمایهداران» تبدیل شده. او که یکی از محققان و منتقدان پدیده نقش «پولهای کثیف» در سیاست و در جریان سیاسی آمریکا است بهتفصیل از نقش لابیهای ثروت در سوق دادن سیاستمداران به نفع شرکتها و مؤسسات مالی خصوصی نوشته است.
چامسکی بهعلاوه از منتقدان نظام سرمایهداری است و معتقد است آنچه امروز بهعنوان «سرمایهداری» خوانده میشود، اساساً نظام سوداگری شرکتها همراه با خودکامگیهایی فراگیر و بسیار غیرپاسخگو است که کنترل عظیمی بر اقتصاد، نظامهای سیاسی و حیات فرهنگی و اجتماعی اعمال میکنند و در همکاری نزدیک با حکومتهای قدرتمندی هستند که در اقتصاد داخلی و جامعه بینالمللی وسیعاً دخالت دارند.
چامسکی استدلال میکند «در ایالات متحده بیش از 80 درصد مردم نظام اقتصادی خود را «ذاتاً ناعادلانه» و نظام سیاسی را فریبکار و در خدمت «منافعی خاص» و نه منافع مردم میدانند. اکثریتی چشمگیر معتقدند صدای کارگران در امور جاری جامعه شنیده نمیشود (این درباره انگلستان هم صدق میکند)، اینکه دولت مسئول کمک به مردم نیازمند است، و اینکه صرف هزینه برای بهداشت و آموزش بر حذف مالیات و کاهش بودجه اولویت دارد، و لوایحی که امروز جمهوریخواهان در کنگره بهآسانی میگذرانند به سود صاحبان ثروتمند و به ضرر عموم مردم است، و غیره و غیره. روشنفکران ممکن است داستان دیگری بگویند، اما یافتن واقعیت آنچنان هم دشوار نیست.»
فرید زکریا دانشمند سیاسی و یکی از مجریهای شبکه خبری «سیانان»که بخش عمدهای از مطالعات و تحقیقات خودش را به مسئله سیاست خارجی آمریکا اختصاص داده است، معتقد است افول هژمونی آمریکا، نتیجه استفاده نامناسب این کشور از قدرت خود در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم است. به باور او، آمریکا با سوءاستفاده از قدرتش متحدانش را ازدستداده و دشمنانش را تقویت کرده است.
زکریا معتقد است حملات 11 سپتامبر 2001 نقش دوگانهای در افول هژمونی آمریکا بازی کرده است. این حملات، ابتدا واشنگتن را به بسیج منابع و نیروهای خود درجهت مقابله با آنچه «تروریسم» مینامید وادار کرد. در سال 2001، ایالات متحده که اقتصادش از مجموع 5 اقتصاد مابعدش بزرگتر بود، تصمیم گرفت هزینههای دفاعی خودش را به طرز قابلتوجهی افزایش دهد. عامل دوم، به باور فرید زکریا حمله به عراق بود که به فاجعهای پرهزینه برای این کشور تبدیل شد.
او معتقد است که روی کار آمدن ترامپ آخرین ضربات مهلک را به سیاست خارجی آمریکا وارد کرده و او با خارج کردن آمریکا از پیمانهایی مانند TPP، دوریگزینی از اروپا و برونسپاری سیاست آمریکا به عربستان و اسرائیل هم زوال هژمونی آمریکا را به نمایش گذاشته و هم آن را بهپیش برده است.
در پایان باید گفت، بسیاری از اندیشمندان جهان میگویند سؤال واقعی این نیست که آیا آمریکا سقوط خواهد کرد یا خیر؟ زیرا افول آمریکا حتمی است؛ بلکه نکتة مهم این است که آیا میتوان راهی پیدا کرد که هنگام سقوط آمریکا، کمترین آسیب به جهان وارد شود؟
انتهای پیام/110
آمریکا در زمینه های سیاسی و اقتصادی در عرصه بینالملل نهتنها وجاهت خود را ازدستداده است بلکه روزبهروز از قدرت این کشور کاسته میشود.
در زمینه اقتصادی این کشور با رشد روزافزون چین روبرو شده است، رشدی که بر اساس دادههای کارشناسان این حوزه بهسرعت در حال پیشی گرفتن از آمریکا است و در آیندهای نزدیک این کشور را پشت سر خواهد گذاشت.
از سوی دیگر در زمینهای سیاست بینالملل نیز این کشور دیگر آن سلطهای قبلی خود را ندارد بهطوریکه در مهمترین تصمیمات جهانی بهخصوص در منطقه خاورمیانه این جمهوری اسلامی ایران است که حرف اول را میزند و علاوه بر این در عرصه بینالملل نیز چین، روسیه و ایران وزنه قدرتمندتری را تشکیل دادهاند.
افول آمریکا و تضعیف غرب
«سیاستهای متناقض»، «خروج از پیمانهای بینالمللی»، «بدعهدی و ایجاد تخاصم با کشورهای همپیمان»، همهوهمه نشاندهندة آن است که آفتاب ابرقدرتی ارباب اسلحه یعنی ایالات متحدة آمریکا به سر آمده است. متفکران و صاحبنظران که روزی جهان را بدون آمریکای ابرقدرت متصور نبودند، اکنون به جهان پساآمریکا نظر دارند؛ جهانی با هندسة قدرتی بر مبنای علم و اقتصاد که دیگر خبری از فشنگ و باروت در آن نیست تا مظهر ابرقدرت بودن، گسترش جنگ و تجاوز به کشورها بشود. امروز «افول آمریکا»، داستان تخیلی بعد از جنگ جهانی دوم، رفتهرفته برای اندیشمندان غربی واقعیتی نمایان مییابد.
واشنگتن نهتنها رقبای دیرین خود مانند روسیه و چین را با تهدیدهای تجاری، سیاسی و حتی نظامی به چالش میکشد، بلکه متحدان خود را نیز میآزارد.
اتحادیة اروپا چندی است در یک سردرگمی سیاسی به سر میبرد؛ محور بروکسل از یکسو تلاش میکند به ارزشهای لیبرالیسم و آمریکا وفادار بماند و از سوی دیگر شاهد زاویهدار شدن مواضع واشنگتن نسبت به خود است. اینک متحدان سنتی آمریکا مانند فرانسه و آلمان از تشکیل ارتش مستقل اروپا سخن میگویند.
امانوئل مکرون رئیسجمهوری فرانسه در اظهارات بیسابقهای از اینکه اروپا ارتش مستقلی ندارد تا در برابر آمریکا از خود دفاع کند، ابراز تأسف میکند. هند و پاکستان با اشتیاق به پیمانهای جدیدی مانند شانگهای میپیوندند.
اندیشمندان و کارشناسان چه میگویند؟
چامسکی معتقد است آمریکا با آنکه یک دموکراسی است، اما به «کشور سرمایهداران» تبدیل شده. او که یکی از محققان و منتقدان پدیده نقش «پولهای کثیف» در سیاست و در جریان سیاسی آمریکا است بهتفصیل از نقش لابیهای ثروت در سوق دادن سیاستمداران به نفع شرکتها و مؤسسات مالی خصوصی نوشته است.
چامسکی بهعلاوه از منتقدان نظام سرمایهداری است و معتقد است آنچه امروز بهعنوان «سرمایهداری» خوانده میشود، اساساً نظام سوداگری شرکتها همراه با خودکامگیهایی فراگیر و بسیار غیرپاسخگو است که کنترل عظیمی بر اقتصاد، نظامهای سیاسی و حیات فرهنگی و اجتماعی اعمال میکنند و در همکاری نزدیک با حکومتهای قدرتمندی هستند که در اقتصاد داخلی و جامعه بینالمللی وسیعاً دخالت دارند.
چامسکی استدلال میکند «در ایالات متحده بیش از 80 درصد مردم نظام اقتصادی خود را «ذاتاً ناعادلانه» و نظام سیاسی را فریبکار و در خدمت «منافعی خاص» و نه منافع مردم میدانند. اکثریتی چشمگیر معتقدند صدای کارگران در امور جاری جامعه شنیده نمیشود (این درباره انگلستان هم صدق میکند)، اینکه دولت مسئول کمک به مردم نیازمند است، و اینکه صرف هزینه برای بهداشت و آموزش بر حذف مالیات و کاهش بودجه اولویت دارد، و لوایحی که امروز جمهوریخواهان در کنگره بهآسانی میگذرانند به سود صاحبان ثروتمند و به ضرر عموم مردم است، و غیره و غیره. روشنفکران ممکن است داستان دیگری بگویند، اما یافتن واقعیت آنچنان هم دشوار نیست.»
فرید زکریا دانشمند سیاسی و یکی از مجریهای شبکه خبری «سیانان»که بخش عمدهای از مطالعات و تحقیقات خودش را به مسئله سیاست خارجی آمریکا اختصاص داده است، معتقد است افول هژمونی آمریکا، نتیجه استفاده نامناسب این کشور از قدرت خود در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم است. به باور او، آمریکا با سوءاستفاده از قدرتش متحدانش را ازدستداده و دشمنانش را تقویت کرده است.
زکریا معتقد است حملات 11 سپتامبر 2001 نقش دوگانهای در افول هژمونی آمریکا بازی کرده است. این حملات، ابتدا واشنگتن را به بسیج منابع و نیروهای خود درجهت مقابله با آنچه «تروریسم» مینامید وادار کرد. در سال 2001، ایالات متحده که اقتصادش از مجموع 5 اقتصاد مابعدش بزرگتر بود، تصمیم گرفت هزینههای دفاعی خودش را به طرز قابلتوجهی افزایش دهد. عامل دوم، به باور فرید زکریا حمله به عراق بود که به فاجعهای پرهزینه برای این کشور تبدیل شد.
او معتقد است که روی کار آمدن ترامپ آخرین ضربات مهلک را به سیاست خارجی آمریکا وارد کرده و او با خارج کردن آمریکا از پیمانهایی مانند TPP، دوریگزینی از اروپا و برونسپاری سیاست آمریکا به عربستان و اسرائیل هم زوال هژمونی آمریکا را به نمایش گذاشته و هم آن را بهپیش برده است.
در پایان باید گفت، بسیاری از اندیشمندان جهان میگویند سؤال واقعی این نیست که آیا آمریکا سقوط خواهد کرد یا خیر؟ زیرا افول آمریکا حتمی است؛ بلکه نکتة مهم این است که آیا میتوان راهی پیدا کرد که هنگام سقوط آمریکا، کمترین آسیب به جهان وارد شود؟
انتهای پیام/110
نظرات شما