این که شبیه فیلم حاتمی کیاست
روزنامه کیهان در یادداشتی در باره فیلم"دیدن این فیلم جرم است" آن را آژانس شیشه ای2 نامید.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا، اولین موضوعی که در حتی شنیدن داستان یک خطی فیلم دیدن این فیلم جرم است، به ذهن متبادر میشود، شباهت بلافصل آن را فیلم معروف 20 سال پیش ابراهیم حاتمیکیا یعنی آژانس شیشهای است.
بازهم یک گروگانگیری، این بار یک تبعه انگلیس ایرانیتبار که در یک شب مستی، بدون دلیل و ناگهان به اذیت و آزار زنی چادری میپردازد که از قضا، همسر فرمانده یک پایگاه بسیج است و موجب سقط جنین وی میشود. همین موضوع خون فرمانده را به جوش میآورد تا وی را بازداشت کند، بازداشتی که با حکم پلیس و درخواستهای فرمانده ارشد پایگاه و سپس حضور ماموران امنیتی نیز پایان نمیباید و به دستگیری همه این افراد نیز میانجامد و بسیاری از دیگر نیروهای امنیتی را هم به میدان میکشاند تا آن حد که مسئله به یک معضل ملی برای کشور تبدیل میگردد.
فیلمساز که اولین تجربه سینمایی بلندش را انجام میدهد، بر اثر یک اتفاق غیرمنطقی و تا گذشت دو سوم فیلم، ماجرای گروگانگیری خود را بر یک دلیل شخصی (آسیب دیدن همسر و سقط بچه) استوار میکند. در صحنههای متعددی، کاراکتر اصلی را میبینیم که با عکس همسرش و بر زبان آوردن نام دختر بدنیا نیامدهاش، گریه میکند و حتی در پاسخ یکی از همرزمانش و این سؤال که چرا چنین کاری میکند، میگوید که باید برای زن و بچهاش کاری انجام دهد. تقریبا در یک سوم انتهایی است که مسئله کلیتر وطن و زنان کشورش را مطرح میسازد. از این لحاظ فیلم دیدن این فیلم جرم است از آژانس شیشهای عقب میماند.
از طرف دیگر اگرچه ماجرای فیلم در یک پایگاه بسیج اتفاق میافتد ولی جغرافیای مشخص دراماتیک ندارد و از همه مهمتر، مردم (بازهم برخلاف آژانس شیشهای) در این جغرافیا حضور ندارند که البته فیلمساز آن را با غرق شدن مکان توسط نیروهای امنیتی توجیه میکند. این جغرافیای نامشخص در برخی صحنههای داخلی نیز توی ذوق میزند و فیالمثل در سکانس اولین درگیری با مامورین امنیتی که به درون پایگاه آمده و با قلدری درصدد خلع سلاح افراد و آزادسازی گروگانها هستند، نماهای درستی از درگیری فرمانده پایگاه با سردسته مامورین امنیتی داده نمیشود. اگرچه فیلمساز سعی کرده در برقراری ارتباطات مابین کاراکترها، از نماها و برشها و دکوپاژ دقیقتری بهره بگیرد. در صحنههای مذاکره و هجوم مامورین به پایگاه و درگیریهای درون پایگاه، نامشخص بودن هویت نیروها و درستی توانایی عملکرد آنها به شدت به منطق کار ضربه وارد آورده و هدف اصلی سازندگان اثر را ابتر میگذارد.
البته هدف و جسارت کارگردان در طرح مسائل عدالتطلبانه و ضد تبعیض و قضیه آقازادهها و لابیهای آنها، همچنین ارتباط ماجراها به مذاکرات با خارجیها و باج دادن به آنها، تاملبرانگیز است اما متاسفانه این رویکرد آرمانگرایانه، در بیتجربهگریهای فیلمساز تا حدودی از میان رفته است.
انتهای پیام/
بازهم یک گروگانگیری، این بار یک تبعه انگلیس ایرانیتبار که در یک شب مستی، بدون دلیل و ناگهان به اذیت و آزار زنی چادری میپردازد که از قضا، همسر فرمانده یک پایگاه بسیج است و موجب سقط جنین وی میشود. همین موضوع خون فرمانده را به جوش میآورد تا وی را بازداشت کند، بازداشتی که با حکم پلیس و درخواستهای فرمانده ارشد پایگاه و سپس حضور ماموران امنیتی نیز پایان نمیباید و به دستگیری همه این افراد نیز میانجامد و بسیاری از دیگر نیروهای امنیتی را هم به میدان میکشاند تا آن حد که مسئله به یک معضل ملی برای کشور تبدیل میگردد.
فیلمساز که اولین تجربه سینمایی بلندش را انجام میدهد، بر اثر یک اتفاق غیرمنطقی و تا گذشت دو سوم فیلم، ماجرای گروگانگیری خود را بر یک دلیل شخصی (آسیب دیدن همسر و سقط بچه) استوار میکند. در صحنههای متعددی، کاراکتر اصلی را میبینیم که با عکس همسرش و بر زبان آوردن نام دختر بدنیا نیامدهاش، گریه میکند و حتی در پاسخ یکی از همرزمانش و این سؤال که چرا چنین کاری میکند، میگوید که باید برای زن و بچهاش کاری انجام دهد. تقریبا در یک سوم انتهایی است که مسئله کلیتر وطن و زنان کشورش را مطرح میسازد. از این لحاظ فیلم دیدن این فیلم جرم است از آژانس شیشهای عقب میماند.
از طرف دیگر اگرچه ماجرای فیلم در یک پایگاه بسیج اتفاق میافتد ولی جغرافیای مشخص دراماتیک ندارد و از همه مهمتر، مردم (بازهم برخلاف آژانس شیشهای) در این جغرافیا حضور ندارند که البته فیلمساز آن را با غرق شدن مکان توسط نیروهای امنیتی توجیه میکند. این جغرافیای نامشخص در برخی صحنههای داخلی نیز توی ذوق میزند و فیالمثل در سکانس اولین درگیری با مامورین امنیتی که به درون پایگاه آمده و با قلدری درصدد خلع سلاح افراد و آزادسازی گروگانها هستند، نماهای درستی از درگیری فرمانده پایگاه با سردسته مامورین امنیتی داده نمیشود. اگرچه فیلمساز سعی کرده در برقراری ارتباطات مابین کاراکترها، از نماها و برشها و دکوپاژ دقیقتری بهره بگیرد. در صحنههای مذاکره و هجوم مامورین به پایگاه و درگیریهای درون پایگاه، نامشخص بودن هویت نیروها و درستی توانایی عملکرد آنها به شدت به منطق کار ضربه وارد آورده و هدف اصلی سازندگان اثر را ابتر میگذارد.
البته هدف و جسارت کارگردان در طرح مسائل عدالتطلبانه و ضد تبعیض و قضیه آقازادهها و لابیهای آنها، همچنین ارتباط ماجراها به مذاکرات با خارجیها و باج دادن به آنها، تاملبرانگیز است اما متاسفانه این رویکرد آرمانگرایانه، در بیتجربهگریهای فیلمساز تا حدودی از میان رفته است.
انتهای پیام/
نظرات شما