متأسفانه، فرزند راز پدرش است، برخی از آنها از قدرت و نفوذ پدران خود سوءاستفاده کردند و هیچ محدودیتی نداشتند و در نتیجه تاریخ امروز ما پر از داستانهای این پسران است که به دلیل قدرت و نفوذ بی اندازه، زندگی عجیب و کودکانهای را به نمایش گذاشتند. مانند:
«واسیلی استالین» پسر «جوزف استالین» بازیکنان تیم ملی هاکی را کشت/ راه انداختن جنگ فوتبال با رهبران پلیس مخفی شوروی
واسیلی در کنار پدرش جوزفاستالین. ۱۹۳۵ میلادی
«واسیلی» پسر «جوزف استالین» از همه برادرانش به پدرش نزدیکتر بود. او فقط ۲۵ سال داشت که در نیروی هوایی ژنرال شده بود، او به الکل اعتیاد داشت و به ندرت در محل کار خود ظاهر میشد، اما این عدم حضور به نفع همه بود، زیرا او یک پسر لوس و غرغرو بود که غالباً از تمام جهات از تپانچه خود شلیک میکرد و در یک مورد برای سرگرمی با هواپیمای جنگنده خود در ارتفاع کم در خیابانهای مسکو پرواز کرد و باعث وحشت شدید ساکنان شد.
واسیلی ورزش را دوست داشت و این علاقه برای تیمهای ورزشی یک فاجعه بود. او بر باشگاه «وی وی اس مسکو» مسلط شد. باشگاه در سه رشته فوتبال، هاکی و بسکتبال فعال بود. واسیلی با استفاده از نفوذ پدر باشگاه را به یکی از بهترین باشگاههای ورزشی اتحادیه جماهیر شوروی تبدیل کرد.
وقتی تیم هاکی «اسپارتاک مسکو» به مقام قهرمانی کشور دست یافت، واسیلی همه آنها را مجبور کرد به تیم «وی وی مسکو» ملحق شوند. واسیلی آنها را مجبور کرد که در یک شب طوفانی در سال ۱۹۵۰ برای حضور در باشگاه پرواز کنند. بیشتر اعضای تیم در آن شب طوفانی بر اثر سانحه هوایی جان خود را از دست دادند.
واسیلی بارها از این دست حوادث داشته است، او یکبار هم دستور برگزاری نمایش نظامی برای نیرویهوایی را در شرایط بد آب و هوایی صادر کرد و باعث سقوط دو هواپیمای جنگنده شوروی و کشته شدن خلبانان آنها شد. او با وارد کردن بازیکنان جدید هاکی، روی سانحه هوایی تیم هاکی سرپوش گذاشت و وانمود کرد که هیچ اتفاقی نیفتاده است و شهروندان عادی روسیه تا سال ۱۹۹۱ از ماجرای سانحه هوایی تیم هاکی خبر نداشتند.
عشق واسیلی به ورزش باعث شد تا او با «لاورنتی بریا» رئیس پلیس مخفی باشکوه استالین و رئیس تیم دینامو مسکو وارد یک جنگ مضحک بشود. وقتی تیم «اسپارتاک» رقیب تیم «دینامو» قهرمان مسابقات فوتبال ایالتی شد، بریا دستور داد مربی تیم «نیکولای استاروستین» را به زندان سیبری با اعمال شاقه بفرستند.
با این حال، واسیلی به منظور نظارت بر آموزش تیم (VVS مسکو) به سرعت دستور آزادی «استاروستین» و بازگشت او به مسکو را صادر کرد، بریا این موضوع را فهمید و دستور ربودن این مرد را صادر کرد، اما واسیلی او را از چنگ آدم رباها نجات داد، که باعث شروع جنگ با سلاح و تبادل آتش بین افراد بریا و محافظان نیروی هوایی واسیلی شد.
در پایان پلیس مخفی، «استاروستین» را دوباره ربود و سعی کرد او را به سیبری برگرداند، اما مردان «واسیلی» آنها را به فاصله ۵۰۰ کیلومتر تا «یوریل» تعقیب کردند و مربی را به مسکو آوردند.
واسیلی سپس مربی را برای شرکت در یک مسابقه دینامو به عنوان مهمانش برد، و او را به وسط نخبگان حاکم نشاند، واسیلی در آن مسابقه مست بود و مربی بیچاره هم کم مانده بود سکته کند.
در پایان، مربی از دست هر دو واسیلی و (بریا) فرار کرد و در اقدامی که بسیار هوشمندانه بود با توجه به شرایط آن زمان به تبعیدی خودخواسته به قزاقستان پناه برد.
ساعدی قذافی، و وادار کردن رپر معروف به کشیدن کوکائین
ساعدیقذافی یکی از طرفداران بزرگ گروه هیپ هاپ (G Unit) بود که توسط رپر ۵۰ Cent تاسیس شده بود. او تمام بلیطهای کنسرت این رپر را میخرید و به ایادیش دستور میداد تا کنسرتهای او را پر کنند. او آنقدر عاشق این گروه شد که در یک مورد پیراهن موسس گروه را به قیمت سیصد هزار دلار خرید.
او در جشنواره فیلم تورنتو یک برخورد عجیب با «دیجی ووکید» داشت و وقتی او را دید دچار حمله عصبی آمیخته با هیجان شد. «ووکید» از رفتار ساعدی قذافی به شدت ترسید و خودش را از او دور کرد به خصوص وقتی محافظان شخصی او را دید که دختر آلپاچینو را مثل یک بچه بیسرپرست از بخش VIP بیرون کردند. وقتی به ساعدی خبردادند که محافظانش با دختر آل پاچینو رفتار بدی داشتهاند، دستور داد تا دختر او را دوباره مثل یک بچه صغیر به سر جایش برگردانند.
ساعدی بعد جشنواره از ووکید دعوت کرد تا در جشن ویژه شرکت کند، ووکید گفت تمام تلاش خود را خواهد کرد تا در مراسم شرکت کند، اما به اتاقش رفت و خودش را به خواب زد. طولی نکشید که دو محافظ قذافی بالای سرش آمدند و به او گفتند که همه منتظر آمدن او به جشن هستند.
ووکید به جشن رفت و ساعدی را دید که بینی خود را در کوهی از کوکائین فرو برده است. پسر دیکتاتور مخلوع به روشی بسیار عجیب شروع به عمل کرد و سعی کرد ستاره هیپ هاپ را وادار کند که مقداری کوکائین استشمام کند ووکید مجبور شد وانمود کند که کوکائین استنشاق میکند تا ساعدی او را رها کند.
تئودور و چپاول داراییهای گینه برای خرید یادگاریهای مایکل جکسون
تئودورین اوبیانگ مانگی فرزند دیکتاتور گینه استوایی «تئودور موبیانگ مباسوگو» به عنوان وزیر کشاورزی کشور ماهانه "۶۹۹۹ دلاردرآمد داشت. وی همچنین سعی کرد یک قایق تفریحی لوکس به ارزش ۳۸۰ میلیون دلار بخرد و دهها میلیون دلار برای خانهها، اتومبیلها و هواپیماهای شخصی خود هزینه کرد. ارزش املاک و مستغلات وی فقط در فرانسه ۲۰۰ میلیون دلار است.
لازم نیست شما یک حسابدار مالی بسیار باهوشی باشید تا متوجه شوید که وی یا بزرگترین شرکت کارت اعتباری در جهان را در اختیار دارد یا درگیر فساد مالی است، ما به طور طبیعی از متهم کردن مردم به فساد متنفر هستیم، اما وقتی پول از خزانه دولت بدون هیچ ردی و مدرکی بین میرود، فقط میتوانیم به مردی سوء ظن داشته باشیم که جتاسکیش را با الماس تزیین میکند.
ما در اینجا از کسی صحبت میکنیم که ۳۰ میلیون دلار پول نقد برای خرید خانه در «مالیبو» کالیفرنیا پرداخت، او آنقدر ماشین لوکس نگهداری کرد که مجبور شد آنها را در موزه اتومبیلهای لوکس مجاور بسپارد.
او به سفر با دو ماشین بوگاتی فقط به این دلیل که ظاهر آنها چشمگیر است عادت دارد و آنها را در کنار یکدیگر در خارج از کلوپ شبانه اش پارک میکند و هنگامی که او اخیراً به یک سفر کوتاه به برزیل سفر کرد، مقامات هواپیمای شخصی او را جستجو کردند و ۱۵ میلیون دلار نقد کشف کردند. او ساعتهای مچی خود را در جواهرات زیادی غرق میکند که به معنای واقعی کلمه آنها را سنگین میکند.
در حالی که مردم معمولی گینه استوایی باید سختیهای زندگی فقیرانه را تحمل میکردند، تئودورین نکات مهم دیگری را در اختیار داشت: او علاقه زیادی به موسیقی داشت که برای پر کردن اوقات فراغت طولانی خود به موسیقی علاقهمند شده بود. به ویژه او عاشق مایکل جکسون بود و او را قهرمان شخصی خود میدانست و ۳.۲ میلیون دلار برای یادبودهای این هنرمند فقید، از جمله دستکش معروف جکسون، و یک جفت جوراب کمتر شناخته شده او هزینه کرد و (تئودورین) مجموعه او را خیلی دوست داشت که وقتی دولت آمریکا او را با مسدود کردن املاک و زمینهایش تهدید کرد، با این موضوع موافقت کرد که تمام خانهها و اتومبیل هایش را به شرط نگهداری یادگاریهای مایکل جکسون تحویل دهد.
علاوه بر این تئودور آلبومی را با نام هنری خود «تدی خرس» ضبط کرد که هرگز منتشر نشد.
«تامی سوهارتو» پروژههای شکستخورده مالی از خرید شرکت لامبورگینی تا ...
دیکتاتور اندونزی سوهارتو با مشت آهنین فرمانروایی میکرد و علیه مردم خود مرتکب قتل عام میشد، پسرانش که دست کمی از او نداشتند از نظر مردم اندونزی بد و نفرت انگیز بودند و تحت پوشش مشاغل تجاری و صنعتی جیبهای خود را با میلیاردها دلار پر میکردند. مشاغل تجاری؟ باید گفت که بیشتر آنها خیالی بیش نبود.
در یک دوران، دختر دیکتاتور قصد داشت یک بزرگراه سه طبقه مرتفع که از مرکز پایتخت «جاکارتا» عبور میکرد، احداث کند در حالی که برادرش قصد داشت یک سیستم حمل و نقل زیرزمینی برای رقابت با پروژه خواهرش حفر کند و خواهر دیگر آنها در تلاش بود یک پل به طول ۱۰۰ کیلومتر بین اندونزی و مالزی بسازد. اوج جنون این فرزندان سهم «هوتومو-تامی-سوهارتو» بود که پدرش تجارت میخک را به انحصار او درآورد؛ میخک یکی از اجزای اساسی صنعت معروف سیگار میخک اندونزی بود و ثروت هنگفتی برای او به ارمغان آورد.
تامی دوست داشت اتومبیلهای اسپرت خود را با سرعت دیوانه وار براند و اغلب تصادف میکرد و به همین دلیل در هنگام رانندگی چند اتومبیل در کنار او میراندند تا در صورت تصادف، تامی سوار یکی از آنها شود و این اتفاق بارها و بارها افتاده بود.
یکی از ماجراهای مالی او شامل خرید کل شرکت لامبورگینی بود و موفق شد بیشترین درصد سهام این شرکت را بخرد، او همچنین شرکت «ویکتور موتورز» را نیز پس از آنکه این شرکت خط اتومبیلهای زیبای WX-۳ را راهاندازی کرده بود، خرید.
طراح ارشد این شرکت هنگامی که تامی سوهارتو سعی در کاهش قیمتها داشت بسیار عصبانی شد، بنابراین استعفا داد و موفق شد طرح اتومبیل زیبا را به عنوان حق ثبت اختراع به نام خود ثبت کند و تامی را در یک شرکت اتومبیل بدون طراح رها کند و برود.
تامی قصد داشت اولین اتومبیل اندونزیایی خانگی را تولید کند، اتومبیل که او آن را «تیمور» نامید. دولت او را از پرداخت مالیات معاف کرد و بانکهای اندونزی را به سرمایه گذاری برای او تشویق کرد. تولید خودرو ملی اندونزی علیرغم ادعاهای تامی توهمی بیش نبود.
در ابتدا، معلوم شد که "ساخت یک ماشین ملی محلی به معنای "وارد کردن قطعات کیا و نصب مجدد آنها مانند کیت (لگو) و مونتاژ است. بعد از مدتی تامی، مجوز واردات اتومبیلهای آماده Kia-Civias بدون مالیات را برای خود گرفت و آنها را به عنوان «اتومبیلهای ملی اندونزیایی» فروخت.
اتومبیلهای تولید تامی با وجود قیمت ارزان موفقیتی کسب نکرد، زیرا قیمت ارزان چیز خوبی است، اما مقابله با سرقت و کلاهبرداری تامی سوهارتو، پسر احمق و خرابکار دیکتاتور از هر چیزی برای مردم اندونزی مهمتر بود.
تهیه فیلم «گرگ والاستریت» با سرقت از جیب مردم مالزی
رضا عزیز در سمت راست
رضا عزیز پسر زن «نجیب رزاق» نخست وزیر سابق مالزی است. رضا عزیز یکی از موسسان کمپانی رد گرانیت پیکچرز بود که «گرگ وال استریت» را در سال ۲۰۱۳ تولید کرد. این شرکت فیلمسازی «خنگ وخنگتر ۲» و «خانه بابا» را هم تهیه کرده بود. رضا عزیز تهیه کننده فیلم «گرگ وال استریت» به کارگردانی مارتین اسکورسیزی به اتهام ارتباط با اختلاس مبلغ قابل توجهی سرمایه از سوی ناپدریاش نجیب رزاق نخست وزیر سابق مالزی بازداشت شد.
نجیب رزاق نخست وزیر سابق و همسرش نیز از سوی مقامات مالزی متهم به دست داشتن در رسوایی مالی ۱MDB شدند. این رسوایی باعث سقوط دولت رزاق شد. او متهم به سوءاستفاده از قدرت، خیانت در امانت و پولشویی شده است. همسر رزاق هم متهم به پولشویی و فرار مالیاتی شدند.
یکی از چهرههای فاسدی که خانواده رزاق به مالزی آوردند «رضا عزیز» پسر همسر با نفوذش بود، اما عزیز نه تنها آرزو داشت کاخی بسازد که مانند ناپدریاش آن را با ساعت و جواهرات پر کند، بلکه او آرزو داشت که یک تهیه کننده معروف فیلم شود، و بودجه کافی برای تحقق آرزوی او نیز وجود داشت، با این حال، واضح است که تبدیل شدن به یک تولیدکننده موفق هالیوود به مواردی فراتر از پول نیاز داشت.
وزارت دادگستری آمریکا تخمین زد که عزیز ۲۳۸ میلیون دلار از پول مالیات دهندگان مالزیى را به سرقت برد و با استفاده از آن شرکت تولیدى خود، Red Granite را تأسیس کرد، که تمام فیلمهای قبلی او را نیز تولید کرد. در واقع مجرم مالی که "گرگ وال استریت" را تهیه کرده بود بیش از هر آنچه در خود فیلم نشان داده شد، شرور بود.
جالب است بدانید که بعد از بازداشت رضا عزیز، «لئوناردو دی کاپریو» هم مجبور شد تابلوی سه میلیون دلاری پیکاسو را که شرکت رد گرانیت به او هدیه داده بود برگرداند و به دستان عدالت بسپرد.
عدی صدام حسین، قساوت بی پایان
عدی در حال آموزش سیگار کشیدن به برادرزادهاش
عدی حتی با معیارهای پدرش صدام حسین یک هیولا بود، او یک سادیست بود که عاشق شکنجه و ویرانی بود و اگرچه قدرت او در زمان پدرش محدود بود، اما نمادی از بی رحمی و قساوت و یک سیستم ناعادلانه به معنای واقعی کلمه بود.
عدی نمونهای از پسر خرابکار یک دیکتاتور مستبد بود، او به نفع برادر کوچکترش قصی، که کمتر رسوا بود [از آنجا که مخفیانه مرتکب جرائم میشد]از مرکز قدرت سیاسی، نظامی و امنیتی کنار گذاشته شد.
عدی عاشق همه چیزهایی بود که گران بود، به خصوص اتومبیلهای اسپرت سریع، و او مهمانیهای وحشیانه و پر سرو صدا برگزار میکرد، و علاوه بر علاقه به شکنجه، کت و شلوارهای بسیار گران قیمت نیز به تن میکرد. وظایف وی در رژیم پدرش از کمیته المپیک عراق تا مدیریت تیم ملی فوتبال عراق متفاوت بود. او مدتی ریاست روزنامه "بابل" و تلویزیون الشباب، انجمن عکاسان عراق را به عهده داشت و در همان زمان در راس شبه نظامیان مخوف "فداییان" صدام حسین قرار گرفت.
دلیل عدی برای از بین بردن جان مردم بی گناه بسیار ناچیز بود: او میخواست تصویری از او در ذهن مردمش بسازد تا او را برای به دست گرفتن قدرت پس از پدرش آماده کند.
به نظر میرسد که تلاش وی برای مقبولیت عمومی از دهه ۱۹۸۰ و هنگامی که ورزش برای اولین بار مورد توجه عدی قرار گرفت، آغاز شد. بازیکنان تیم ملی فوتبال عراق میگویند او واقعاً این بازی را به همان اندازه که میخواست پیروز شود و به آن علاقه نشان میداد نمیفهمید. او از طریق تلفن بازیکنان را در اتاق تعویض تهدید میکرد که اگر برنده نشوند پاهایشان را میبرد و آنها را طعمه سگهای ولگرد میکند. به عنوان یک سرپرست فوتبال عدی نسخههای شدید شکنجه را با دستورالعملهای کتبی ذکر میکرد و دستور داد که چند بازیکن باید به عنوان مجازات مورد ضرب و شتم قرار گیرند. او دستور میداد که در صورت عدم دستیابی به عملکردی که تحسین وی را برانگیزد با شلاق به کف پای بازیکنان بزنند.
حبیب جعفر بازیکن سابق عراقی به گاردین گفت: دوستی عدی هم عذاب آور بود. وقتی توجه عدی را جلب میکردید، او هرگز به شما اجازه نمیداد که بروید و هرگز به شما اجازه نمیداد که تنها باشید. تنها باری که توانستم از جلوی چشم او بیرون بیایم هنگام ترک عراق بود.
عدی با سو استفاده از قدرت پدرش هر دختری را که دوست داشت به کاخ لذت خود میآورد و در آنجا او را مورد تجاوز قرار میداد و سپس او را در خیابان میانداخت. این کاخ به سبک عربی شرقی ساخته شده بود که با فوارههای آب و نقاشیهای دیواری از عکسهای غیراخلاقی تزئین شده بود و در داخل کاخ ریاست جمهوری پدرش واقع شده بود و در یکی از اتاقهای آن علاوه بر کیت آزمایش (اچ آی وی) مقادیر زیادی از انواع قاچاق و مواد ممنوعه موجود بود و گفته میشود که وی اتاقهای دیگری برای شکنجه در حاشیه رودخانه دجله ساخته بود. شاید لحظه از بین بردن کاخ عدی توسط نیروهای آمریکایی یکی از خاصترین لحظاتی بود که عراق و کل جهان در تمام آن جنگ به یاد داشته باشد.
لینک مطلب: | http://javaneparsi.ir/News/item/20967 |