سخت است از حال دختری گفت که 37 سال انتظار کشید تا مادرش را دوباره در آغوش کشد و زبان و قلم قاصر است از حال و هوای لحظه دیدار مادر و فرزند...
کردستان سرزمینی است که وجب به وجب آن و قدم به قدم آن با خون هر شهیدی عطرآگین شده است و امنیت، آرامش، سربلندی و شکوه و اقتدار آن، مدیون خون و ایثار شهداست.
یکی از این شهدا، شهیده فاطمه اسدی است که پیکر مطهر وی اخیراً توسط گروههای تفحص پیکرهای مطهر شهدا، در کردستان کشف شد و خبر این رویداد مبارک، روز گذشته (سهشنبه) از سوی سردار سرتیپ پاسدار «سیدمحمد باقرزاده» فرمانده کمیته جستوجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح به دختر وی که تنها بازمانده این خانواده است، اطلاع داده شد و اوج خباثت و ددمنشی حزب «دموکرات» را آشکار کرد.
بههمین مناسبت، مروری داریم بر زندگینامه شهیده «فاطمه اسدی»؛
«فاطمه اسدی» یازدهم مرداد سال ۱۳۳۹، در روستای «باقرآباد» از توابع شهرستان «دیواندره» در خانوادهای متدین دیده به جهان گشود و دوران طفولیت وی در شرایطی سخت سپری شد. او زمانی که به سن تحصیل رسید، فقر و محرومیت و نبود امکانات، مانع از تحصیلش شد و وی را از نعمت آموختن محروم کرد.
«فاطمه» از کودکی پنجه در پنجه فقر افکند و با کار و تلاش به مبارزه با این پدیده¬ شوم پرداخت؛ بهطوری که هم در منزل کار می¬کرد و هم در مزرعه، تا مقداری از سنگینی بار اداره زندگی را که بر دوش پدر و مادرش بود، بکاهد.
وی در عنفوان جوانی، تشکیل زندگی داد که ثمره ازدواج او یک دختر است. او بانوی خودساخته¬ای بود و ایمانی به استواری کوه¬های کردستان داشت، پاکی، دینداری و پارسایی، مهمترین شاخصههای حیات وی بودند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و حضور عناصر ضدانقلاب در منطقه، «فاطمه اسدی» برافروخته شد و زمانی که می¬دید آنها بهصورت علنی به تاراج نقد باورهای مردم پرداخته و نسبت به مسلمانان جفا می¬کنند، بیشتر نگران شد. از سویی دیگر، همسر او هم که از سالکان طریق دین بود، در این زمینه با «فاطمه» همعقیده بود؛ بنابراین آن¬ها تصمیم گرفتند تا برای مبارزه با سلطه¬ ضدانقلاب به پا خیزند.
«فاطمه اسدی» و همسرش همکاری خود را با نیروهای سپاه و پیشمرگان مسلمان کرد آغاز کردند. ضدانقلاب وقتی از ماجرا مطلع شد، همسرش را دستگیر و به زندان خود در روستای «نرگسله» انتقال داد. پس از دستگیری همسرش، فقر، فشار و تنهایی، مانع از مبارزهی «فاطمه اسدی» با ضدانقلاب نشد، وی بسیار با جرأت و پردل بود و در هرجایی که زمینه¬ای فراهم می¬شد، به افشای چهره ضدانقلاب میپرداخت.
او سختی¬های راه را بر خود هموار کرده و مرتب برای ملاقات همسرش به روستای «نرگسله» میرفت و برای آزادی همسرش نیز هیچگاه به ضدانقلاب التماس نکرد و عقیده داشت که «اینها حقیرتر از آ¬¬¬ن هستند که من التماسشان کنم»؛ بنابراین هروقت همسرش را ملاقات میکرد، فقط یک توصیه برای او داشت: «مبادا در مقابل دشمن کم بیاوری و شکسته شوی، محکم و استوار در مقابلشان مقاومت کن و از عقاید و باورهایت دفاع کن، تسلیم شدن در برابر این عناصر فاسد، گناهی بزرگ و نابخشودنی است».
«فاطمه اسدی» روز هفتم شهریور سال ۱۳۶۱، وقتی برای ملاقات همسرش به روستای «نرگسله» رفت؛ با جسم نحیف وی روبهرو شد؛ آثار شکنجه را بهوضوح در جایجای بدن او دید و چشمان کبودشده و صورت زخمی او را مشاهده کرد؛ بنابراین با فریادی رسا، آنچنان که همه ساکنان روستا آن را بشنوند و انعکاس پژواک این فریاد را کوه¬های اطراف به همه برسانند، لب به اعتراض گشود و با مزدور، اجنبی و فاسد خواندن عناصر ضدانقلاب، هیبت و هیمنه¬ آنها را شکست.
دشمن وقتی دید که حیثیت نداشتهاش بیشتر از همیشه بر باد رفته است، «فاطمه اسدی» را به داخل مقر خود و همسرش را هم به زندان برگرداند و در همان لحظه نیز دستور اعدام این زن پارسای آزاده را صادر کرد؛ بنابراین مزدوران او را در همانجا تیرباران کرده و به شهادت رساندند.
بعد از شهادت «فاطمه اسدی»، پسر کوچکش بهدلیل نبود سرپرست، در گهواره از دنیا رفت و شوهرش نیز بعد از سه سال از زندان «دولتو» آزاد شد.
دختر این بانوی مظلوم شهید میگوید: مادر من چه گناهی داشت که او را اینگونه وحشیانه به شهادت رساندند؟ برادر من بر اثر بیسرپرستی در گهواره جان باخت و من الآن حدود 40 سال است که انتظار مادرم را میکشم.
لینک مطلب: | http://javaneparsi.ir/News/item/29601 |