printlogo


هر روز با یک شهید؛
می‌توانم با آموزه‌هایم، مفید واقع شوم
 می‌توانم با آموزه‌هایم، مفید واقع شوم
کد خبر: 48961
در زندگی‌نامه شهید «علی جعفری‌نیا» آمده است: وقتی به او می‌گفتیم، تو نمی‌توان برای جبهه مفید واقع شوی، می‌گفت: اوّلاً باید به وصیت برادرهایم مبنی بر برداشتن سلاح آنان گوش کنیم و ثانیاً من دوره‌های نظامی را دیده‌ام و می‌توان مفید واقع شوم.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «قم فردا»   «شهید علی جعفری‌نیا» فرزند حسین در سال ۱۳۴۹ در شهر خون و قیام، قم چشم به جهان گشود. او در تاریخ شانزدهم شهریور ۱۳۶۶ از طریق بسیج شهرستان قم عازم مناطق جنگی جنوب گردید.

 وی بیستم شهریور ۱۳۶۶ در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش دشمن به ناحیه سر به فیض شهادت نائل آمد و در بیست و پنجم شهریور ۱۳۶۶ طی مراسم باشکوهی پیکر پاک و مطهرش در شهر مقدس قم تشییع و در گلزار شهدا علی بن جعفر (ع) به خاک سپرده شد. در ادامه زندگی‌نامه این شهید والامقام را می‌خوانید.

 وی سومین پسر خانواده بود. با اتمام دوران ابتدائی در مقطع راهنمائی تحصیل می‌کرد و سیزده سال بیشتر نداشت که دو برادرش احمد و محمد را از دست داد. علی با الهام از سیره‌ی برادران شهیدش که نباید سلاح آنان را بر زمین گذاشت بسیار تلاش می‌کرد که به جبهه برود. این بود که در بسیج پایگاه محل ثبت‌نام کرد تا با ادامه‌یافتن جنگ بتواند از این طریق وارد عرصه‌ی مبارزه شود.

 او بدون این که ما مطلع باشیم در بسیج آموزش نظامی را به‌صورت دوره‌ای تمام کرده بود تا بتواند با اسلحه کار کند. شب‌ها به گشت‌زنی در خیابان‌ها و کوچه‌ها می‌رفت و در روز در صدد جمع‌آوری کمک‌های مردمی از طریق بسیج برای خانواده‌های مستضعفین بود، بدون این که عموم از این قضیه مطلع شوند.

 در مدتی که در بسیج خدمت می‌کرد با اکثر فرماندهان آشنا شده بود. دائماً می‌گفت: می‌خواهم به جبهه بروم، حوصله‌ی ماندن در این جا را ندارم. وقتی به او می‌گفتیم، تو نمی‌توان برای جبهه مفید واقع شوی، می‌گفت: اوّلاً باید به وصیت برادرهایم مبنی بر برداشتن سلاح آنان گوش کنیم و ثانیاً من دوره‌های نظامی را دیده‌ام و می‌توان مفید واقع شوم.

 او اصرار می‌کرد؛ اما مادرم راضی نمی‌شد تا این که با سماجت وی مادرم نیز راضی شد و پدرم که از اول راضی بود و ممانعت نمی‌کرد، تا این که علی نیز به جبهه رفت. سه بار به مرخصی آمد، هر دفعه یک ماه الی چهل روز می‌ماند و دوباره به منطقه بازمی‌گشت.

 او در منطقه آرپی‌جی‌زن بود؛ به‌طوری‌که دوستانش می‌گفتند: علی با سن‌وسال کمی که دارد بسیار دلیرانه مبارزه می‌کند. او در شلمچه حضور داشت و در چند عملیات شرکت کرده بود تا این که یک روز وقتی از سنگر بیرون می‌آید تا برای نماز وضو بگیرد، توسط هواپیماهای رژیم بعث صدام مورد اصابت بمباران هوائی منطقه قرار می‌گیرد و به شهادت می‌رسد.

 این جا بود که نذر پدرش در بارگاه امام حسین (ع) محقق می‌شود؛ مبنی بر این که در اوایل زندگی پدرش به کربلا مشرف می‌شود و از خدا و امام حسین (ع) می‌خواهد که خداوند چندین فرزند پسر به او عطا کند تا همه‌ی آن‌ها را در راه اسلام و امام حسین (ع) فدا کند و این امر با شهادت علی که سومین فرزند خانواده‌اش است، تحقق می‌یابد.



انتهای پیام/


لینک مطلب: http://javaneparsi.ir/News/item/48961