هنگامی که نیروهای عراقی قم را موشکباران کردند، زهرا در منزل خودشان بودند. روز ۱۵ عید بود. فردای آن شب متوجه شدیم زهرا و شوهرش و فرزندانش در اثر انفجار موشک شهید شدهاند.
آنها طبقه بالا خوابیده بودند. جنازه آنها را پشت منزل که یک مدرسه بود پیدا کردند. آنقدر موج موشک زیاد بوده که آنها را به آنجا پرتاب کرده بود. روح زهرا در تاریخ شانزدهم فروردین ۱۳۶۷ در قم به خاک سپرده شد.
در ادامه خاطرهای از زبان «نیره» فرزند این شهیده والامقام را میخوانید.
این فراز دعا را دوست داشتم
یکبار از مادرم پرسیدم، چرا اسم مرا نیره گذاشتی؟! گفت: «ماه رمضان وقتی دعای سحر را میخواندم از این فراز دعا بسیار خوشم میآمد؛ «اللهم انی اسئلک بنورک نیّر» بهاینعلت اسم شما را نیره گذاشتم.»
این سوره را بسیار میخواندم
یک روز قرآن میخواندم، به سورهای رسیدم که وقتی یک آیه از آن را میخواندم، آیه بعدی را انگار حفظ بودم و بهراحتی تلفظ میکردم. به مادرم گفتم: مثلاینکه این آیهها را من از قبل حفظ بودم، چقدر برایم راحت است. ایشان گفت: «مادر جان موقعی که شما را حامله بودم، این سوره را بسیار میخواندم.»
مرا زیر پای شهدا دفن کنید
به شهدا علاقه بسیاری داشت. در مراسم تشییع شهدا شرکت میکرد و ما را با خودش میبرد، میگفت: در این مراسم شرکت کنیم تا ما را شفاعت کنند. یادم هست یک روز که با خاله و مادرم به گلزار رفته بودیم، به قبر شهدا نگاهی کرد و گفت: از اینجا بوی بهشت میآید. اگر من مُردم، مرا در قبر شهیدان دفن کنید. اگر نگذاشتند زیر پای آنها مرا به خاک بسپارید.
بیتفاوت نبود
منزل ما روبروی مدرسه ابتدایی بود. مادرم هیچگاه صبح زود و یا ظهر برای ما غذا نمیپخت. میگفت: «صبح و ظهر این بچهها از مقابل منزل ما میگذرند. ممکن است بوی غذا را استشمام کنند و دلشان بخواهد.» همیشه مراعات حال دیگران را میکرد و از کنار هیچ موضوعی بیتفاوت نمیگذشت.
لینک مطلب: | http://javaneparsi.ir/News/item/48968 |