در کودکی علاقه شدیدی به درس و یادگیری داشت؛ اما خانوادهاش بهواسطه فقر مالی نمیخواستند درسش را ادامه دهد و بیشتر مایل به کارکردن و تأمین درآمد خانواده بودند. بااینهمه فشار، حسن توانست همگام با درس و تحصیل کار هم انجام دهد؛ مثلاً روزها بافندگی میکرد و شبهایش درس میخواند، در اثر این زحمات طاقتفرسا و بهویژه بر اثر ایستادن زیاد روی پاهایش به بیماری واریس دچار شد تا جایی که دکترها تجویز کردند که ایشان به کار خود ادامه ندهد.
بنابراین به منزل پدرم که عمویش بود آمد و ماندگار شد. شهید محمد عینی به تحصیلاتش همچنان ادامه داد و تا کلاس هشتم درس خواند و سپس متوجه شد، هم میتواند درس بخواند و همکار را ادامه دهد و تا حدود زیادی هم بهبودی حاصل کرده بود.
شهید محمد عینی برای درجهداری نیروی هوایی شرکت کرد و بعد از قبولشدنش، روزها آنجا بود و شبها تا دیروقت درس میخواند، تا اینکه در سال ۱۳۵۰ به خواستگاری من آمد و با من ازدواج کرد؛ مدتی به دزفول منتقل شد و در پایگاه وحدتی بودیم. از زمان کودکیاش تا روزی که چشم از دنیا فروبست، یکلحظه از عبادت غفلت نورزید و علاقه زیادی به مراسم مذهبی داشت و حتی روزهای پنجشنبه و سایر روزهای دیگر نماز امامزمان عجلالله و توسل را به جا میآورد.
روزهای تعطیل خود را نیز وقف تزکیه و تهذیب، اخلاق خودسازی اسلامی میکرد و همیشه جلساتی با دوستان مذهبیاش ترتیب میداد. شهید محمد عینی دیپلم خود را در همان دزفول گرفت و چون به نیروی هوایی تعهد خدمت ۷ساله داده بود، بعد از ۷ سال همان جا در انبار نیروی هوایی به کار پرداخت.
وی روحیهاش باروحیه خشونتطلب همکارانش نمیخواند، همیشه ناراحت بود؛ اما ازآنجاییکه بچه دستودلپاکی بود، میخواست انبار را دست کس دیگری بدهد که مبادا بالادستیها از آن سو استفاده کنند؛ دوست نداشت آنجا را ترک کند.
وقتی که به تهران منتقل شد، در سال ۵۵ استعفایش را داد و بعد از استعفا در شرکت کارگری پارسالکتریک مشغول به کار شد. بعد از اینکه کاروبار ارتش را رها کرد و چون شناخته شده بود، بارها مورد تعقیب ساواک قرار گرفت. اینکه یک سال بعد از استعفایش در خیابان، او را به ساواک برده و بارها مورد آزار و اذیت قرار دادند و همیشه از او میپرسیدند که چرا با فامیلها و اقوام ضد امنیتی ارتباط دارد.
وی زندگیاش را شب و روز وقف جریانات انقلاب کرده بود و از خدا میخواست زودتر پایههای حکومت اسلامی مستقر گردد؛ بعد از انقلاب در سازمان گسترش صنایع و معادن مأمور پاکسازی گردید و چون در اداره مذکور بنی صدریها و لیبرالها اذیتش میکردند، میدانست عواملی هستند که آزارگر و کارشکن هستند؛ استعفایش را صادر کرد که قبول نکردهاند و سپس مأمور به خدمت شد و در تدارکات مجلس شورای اسلامی مشغول به کار شد.
پس از انجام مأموریت، برادر رفسنجانی که ایشان را خوب میشناختند، نگذاشتند برگردد و همان جا ماند. گفتنی است این شهید والامقام در درگیری ۱۴ اسفند حضور داشت و چون قبلاً شناسایی شده بود، جزو افراد بود که به نام حزباللهی دستگیر و مورد آزار و اذیت فراوان قرار گرفت. ثمره ازدواج ما دو فرزند به نامهای مهدی و مجید است.
لینک مطلب: | http://javaneparsi.ir/News/item/50119 |