با وجود این من عاشق او بودم و حتی لباس های کهنه خواهرش را می پوشیدم تا این که در همان ماه اول ازدواج باردار شدم اما هنوز یک ماه بیشتر از ازدواجمان سپری نشده بود که همسرم مقابلم ایستاد و گفت: فقط به خاطر کل کل با دوست دختر قبلی ام که می گفت تو دختر خوشگلی هستی و به ارتباط خیابانی فکر نمی کنی! با تو دوست شدم تا به او ثابت کنم که من هر چیزی را بخواهم به دست می آورم!
آن روز با این جملات قدیر خیلی دلم شکست اما باز هم نمی توانستم از او دل بکنم. خلاصه، درست زمانی که پسرم به دنیا آمد، قدیر مرا طلاق داد و با همان دوست دختر قبلی اش ازدواج کرد. با وجود این من فقط به او می اندیشیدم و به همین دلیل ازدواج نکردم تا این که مدتی بعد قدیر لات به خاطر شرارت هایش روانه زندان شد و من از این موضوع اطلاعی نداشتم اما چند ماه بعد، روزی زنگ تلفنم به صدا در آمد و من در حالی که خشکم زده بود صدای قدیر را از آن سوی خط شنیدم که با بغض و گریه گفت: «من در حق تو خیلی بدی کردم. تو زن باوفایی بودی اما همسر فعلی ام به من خیانت کرده است. زمانی که در زندان بودم تصویر زننده ای از او را در شبکه های اجتماعی و کنار یکی از دوستان صمیمی خودم دیدم که با یکدیگر ارتباط زشتی داشتند و حالا که قصد خودکشی دارم، در آخرین لحظات زندگی ام از تو می خواهم که مرا ببخشی!»
آن روز با شنیدن این جملات، زبانم بند آمده بود، وحشت زده به او گفتم حاضرم در خانه تو و همسرت کلفتی کنم ولی در کنار تو باشم اما او گوشی تلفن را قطع کرد و من روز بعد فهمیدم که قدیر خودکشی کرده است و دیگر در این دنیا نیست. به همین دلیل دچار افسردگی شدید شدم و به پیشنهاد دوستانم برای رهایی از این شرایط به سراغ موادمخدر رفتم. مدتی بعد و در حالی که به یک معتاد حرفه ای تبدیل شده بودم، خواهران قدیر حضانت فرزندم را از من گرفتند و من دوباره در حسرت دیدن فرزندم دچار افسردگی های شدیدتری شدم. این گونه بود که برای تامین هزینه های موادمخدر به هر جایی سر می زدم تا این که در آن باغ ویلا دستگیر شدم ...
لینک مطلب: | http://javaneparsi.ir/News/item/7236 |