
هر روز با یک شهید؛
از خواهرانم میخواهم که حجاب اسلامی را حفظ کنند که به فرموده امام: خواهرانم حجاب شما سنگر شماست.

هر روز با یک شهید؛
وصیت اول من به شما این است که هر قدمی که بر میدارید در راه خدا و برای رضای خدا باشد.

هر روز با یک شهید؛
در وصیتنامه شهید عباس جوشقانی میخوانید: خداوند، امروز ما بندههای روسیاه و گناهکار را امتحان میکند.

هر روز با یک شهید؛
فرزندانم! نمازتان را سروقت بخوانید و به یاد خدا باشید؛ همیشه و در هیچ کاری خدا را فراموش نکنید تا خداوند یارویاور شما باشد که بهترین نعمتها است.

هر روز با یک شهید؛
از خواهرانم تقاضا دارم حجاب اسلامى خود را حفظ کنید؛ بیشتر نیاز معنویت داشته باشند تا نیاز به دنیا.

هر روز با یک شهید؛
اسلام به خون سربازانش نیاز دارد و این خون بیارزش ماست که میتواند اسلام باارزش را به جهانیان بشناساند.

هر روز با یک شهید؛
در بخشی از زندگینامه شهید رفیعی میخوانید: شهید ناراضی نبود؛ همیشه میگفت: مادر برایم دعا کن که شهید شوم و دوست دارم که گمنام بمانم و جنازهام برنگردد.

هر روز با یک شهید؛
شهید سید محمد میرسالاری در بخشی از وصیتنامه خود تأکید میکند: شما در مقابل خون شهدا مسئولی، مسئولی اگر جلوی بیحجابی ناموستان را نگیرید، مسئولی اگر به انقلاب ضربه بزنید. مسئولی، اگر جلوی گرانفروشی را نگیرید. مسئولی، اگر کمک به جبهه نکنید و اگر خدایناکرده مانع رفتن فرزندانتان به جبهه شوید.

هر روز با یک شهید؛
در زندگینامه شهید علی ابوالقاسمی میخوانید: یکی از رفقای او میگفت هر موقع که علی میخواست به سنگر برود غسل شهادت میکرد و روی دیوارها مینوشت شهید «علی ابوالقاسمی».

هر روز با یک شهید؛
در زندگینامه شهید «حسن احمدی تیره» آمده است: وقتی که فرزندانم شهید شدند، بعضی از همسایگان به ما گفتند: مگر شما این فرزند را داشتید؟ ازبسکه سربهزیر و بیآزار بود. در ادامه برگی از زندگینامه و خاطراتی از زبان پدر و مادر این شهید والامقام را میخوانید.

هر روز با یک شهید؛
در وصیتنامه شهید حسین کرمانی میخوانید: حسین حتی برای یکبار نیز به مرخصی نیامد و وقتی خانواده از او این تقاضا را میکردند ایشان موضوع نیاز و حساسیت منطقه را گوش زد و مرخصی را به آینده موکول میکرد.

هر روز با یک شهید؛
در بخشی از خاطرات همسر شهید «یارحسین بیات» آمده است: برپایی نماز اول وقت یکی دیگر از خصوصیات ایشان بود و ارادتش به ائمه اطهار (ع) برای ما الگو بود.

هر روز با یک شهید؛
در خاطراتی از شهیده نسرین استوان از زبان خواهرش میخوانید: هرگاه مادر بچههای آقای گلشنپور به دیدار آنها میآمد، با روی باز از او استقبال میکرد، این در حالی بود که این آقا به او گفته بود که نباید مادر بچهها را به خانه راه دهی. اما ایشان میگفت: «مادر است. دلم میسوزد.»

هر روز با یک شهید؛
در زندگینامه شهید محمدمراد عبدالملکی میخوانید: پدرش با آشفتگی از خواب بیدار شد و گفت: خواب دیدم اسیر شدم و هرچه کردم نتوانستم خودم را نجات دهم؛ خیلی نگران بود. فردای همان روز به ما خبر دادند که محمدمراد به اسارت کوملهها درآمده است.

هر روز با یک شهید؛
در وصیتنامه دانشآموز شهید «اصغر ساقی» آمده است: بهخاطر احترام به انسانها و حریت انسانها، آن چیز ناقابل را هدیه میکنم. در ادامه وصیتنامه این شهید والامقام را میخوانید.

هر روز با یک شهید؛
در وصیتنامه شهید «محمدرضا افشار» میخوانید: اگر میخواهید خدا و بعد من، از شما راضی باشم از خرجهای بیهوده خودداری کنید.

هر روز با یک شهید؛
من بهعنوان یک رزمنده و سرباز اسلام از ملت ایران میخواهم که بههیچوجه جبهههای جنگ را خالی نگذارند.

هر روز با یک شهید؛
در وصیتنامه شهید محمدتقی عبدی قویدل میخوانید: جوانها، نوجوانان و پیرمردان ندای هل من ناصر ینصرنی تو را لبیک گفته و سرگردان صحراها گشتهاند. اینها آمادهاند که راه کربلایت را با خون خود شستوشو دهند تا به حرم دل ربای تو برسند و با اشک چشم ضریح غبارآلود تو را بشویند.

هر روز با یک شهید؛
از پدر و مادر عزیزم معذرت میخواهم که آن طوری که میبایست برای آنها فرزندی نکردم.

هر روز با یک شهید؛
خط زندگی را همانا خط سرخ ولایتفقیه بدانید چرا که ولایتفقیه همان خط رسول خدا است